رمان "تو رو تو دلم دوست دارم" بخش اول تا آخر✓

آیدا متاهل بود و یه رفیق داشت به اسم سمانه.
یه روز سمانه به آیدا زنگ زد وگفت: من شوهرتو با به زن تو یه کافیشاپ دیدم! آیدا باور نکرد و گفت شوخی میکنی😊 گذشته و چند روز بعد، سمانه به خونه آیدا رفت و دوباره همون حرفا رو تکرار کـــرد، اینبـــار آیدا گفت شوخی بسه دیگه اگه راست میـــگی بیا بریم همونجا...
خلاصه ایدا با سمانه راهی کافیشاپ شدن و حرف سمانه درست دراومد😭شوهر ایدا با یه خانوم دیگه حسابی گرم گرفته بود و میگفت و میخنــــــدیــــــد، آیدا حسابی عصبانی شد و رفت جلو....
به شوهرش گفت این چـــه کاریـــه تو بامن کردیـــ؟ــ
شوهرش در عیـــن ناباوری گفت من دلـــ♡ـــم با تو هست تو رو تو دلم دوست دارم! نگاه به ظاهر نکن! اگه من دارم با این زن میخندم از ته دلم که نیست 😐 چه قدر ظاهر بین شدی... من از ته دل تو رو دوست دارم😶


نظر شما چیه؟ 😎 عایا اگه تو دل یکیو دوســـ♡ــت داشته باشیم، باید توی عمل هم نشون بدیم؟😃 یا مثل شوهر آیدا عمل کنیم..؟ 😁

رفیق حجاب هم همینه، اگه تو دلت خدا رو دوست داری باید به حرفاش هم گوش کنــــی! 😄نه بگی دلـــ♡ـــت پـــاک باشه! 😶



نوشتم رمان چون فهمیدن این موضوع یه دنیا حرفه واسه اونی که نخواد قبول کنه و چنتا جمله واسه کسی که بخواد قبول کنه...
دیدگاه ها (۱)

صفحه ۳۳ قرآن، پست دوم درباره بهای بهشت

پیشاپیش عیدتـــــــون مبارک 🎉

حرف حساب!

🔰 اسلام بر پنج پایه استوار شده است#عید_غدیر❇️ @IslamlifeStyl...

سناریو درخواستی

I'm Jeon, not Kim! پارت: 4(ادامه ی وی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط