پارت 33
پارت 33
من: وای خدا رویا نخورش برای منم بزار چی گفتی تو
حسین: ادرست
من: تو بیا بعد بهت میگم ابش برای منم بزار رویا
قطع کردم عوضی تمام نارگیل خورد حتی ابش
رمان از زبان حسین: @$%^&*
رامتین: ابش
رایان: نخورش برای منم بزار
رامتین: چی اب داره
من: کیر
جوری نگام کردن
من: واقعا سوال می پرسین شاید میوه ای ابی چیزی بود یکم اون فکر تون درست کنین
رایان: این دفعه ببینمش کاری می کنم همون جا باردار شه واستا
رامتین: خوبه
من: رامتین تو هم میای
رامتین: من هی رویا منو ببینه حالش بد میشه بعد با این بچه
من: خب بهش توضیح بده خر
هیچی تا صبح حرف زدیم فردا بیلیت داشتیم
پاشدم چمدونم جمع کردم هی خدا اینجا برام زن پیدا نشد اونجا یه کمکی بهم بکن
سوار هواپیما شدیم
یه گوی هم خوردیم از فرشته ادرس گرفتیم
وسایل هتل بردیم
من: اخه بخوابم خسته ام
رایان: نچ نچ بریم اون کلوپه
من: داداش یه شامی چیزی
رامتین: نه
من: بچه ات به کی دادی
رامتین: مامانم
رمان از زبان فرشته.@$^)
داشتیم مثل هر شب وسعت قرقر می دادیم
یه پسره برای المان بود داشت باهام لاس می زد منم. ادامه دادم از بی کاری بهتر بود
همین جور که حرف می زدیم یه لحظه در سالن نگاه کردم که حسین و رایان و رامتین دیدم اینا اینجا چیکار می کنن
پسره: فرشته کجا نگاه می کنی کین
این برای من غیرتی شده
من: کار نداری
پسره: نه عشقم
همو بغل کردیم گونه ام بوسید رفت وسعت منم رفتم طرف اونا
من: به به ببین کیا اینجان صفا اوردین
رایان مثل چی نگام می کرد اخم کرده بود که نگو به پشم
حسین بغل کردم پیشونیم بوسید
رفتیم نشستیم براشون نوشیدنی سفارش دادم
حسین: رویا کو که
من: با دوست پسرش رفته موتور سواری
حسین: اها
من: زنت کو رامتین
رایان: جدا شدن یه سال میشه
من: اها امیدوارم بهترش پیدا کنی
حسین: چه دم دستگاهی را انداختی
من: خوش میگذره بریم وسعت
حسین: نه ممنون
پسره المانی نزدیک مون شد
پسره: فرشته بیا وسعت دیگه
خندیدم.
بهم معرفی شون کردم خدا شکر همه زبان شون عالی بود
پسره المانی دستش گذاشت پشت کمرم.
پسره: معذرت می خواهم اما امشب فرشته برای من
خندیدم رفتیم وسعت چه حالی میده رایان عصبی. می بینم
همین جور که می رقصیدم یه لحظه نگاهشون کردم که نبودن
یهو یه دست پشت کمرم نشست کشیده شدم تو دستاش
از عطرش معلوم کی
برگشتم طرفش دستمو دورگردنش انداختم
رایان: چه خوب بلدی تو. بغل مردم بری
من: این چند وقت یاد گرفتم
خندیدم
رایان: پسره کیه
من: مانی میگی رفیقم
رایان: چه جورش
من: ممکنه دوست پسرم بشه خیلی جذابی خال کوبیاش دیدی
لباش گذاشت رو لبم شروع کرد به بوسیدن
من: باید اجازه بگیری یا
رایان: صاحبش منم
من: اشتباه نکن خیلی وقته صاحب نداره
رایان: دیونم نکن فرشته همین جا
من: چی
رایان: اتاق خالی داری
من: پی سست عنصر شدی جدیدن
من: وای خدا رویا نخورش برای منم بزار چی گفتی تو
حسین: ادرست
من: تو بیا بعد بهت میگم ابش برای منم بزار رویا
قطع کردم عوضی تمام نارگیل خورد حتی ابش
رمان از زبان حسین: @$%^&*
رامتین: ابش
رایان: نخورش برای منم بزار
رامتین: چی اب داره
من: کیر
جوری نگام کردن
من: واقعا سوال می پرسین شاید میوه ای ابی چیزی بود یکم اون فکر تون درست کنین
رایان: این دفعه ببینمش کاری می کنم همون جا باردار شه واستا
رامتین: خوبه
من: رامتین تو هم میای
رامتین: من هی رویا منو ببینه حالش بد میشه بعد با این بچه
من: خب بهش توضیح بده خر
هیچی تا صبح حرف زدیم فردا بیلیت داشتیم
پاشدم چمدونم جمع کردم هی خدا اینجا برام زن پیدا نشد اونجا یه کمکی بهم بکن
سوار هواپیما شدیم
یه گوی هم خوردیم از فرشته ادرس گرفتیم
وسایل هتل بردیم
من: اخه بخوابم خسته ام
رایان: نچ نچ بریم اون کلوپه
من: داداش یه شامی چیزی
رامتین: نه
من: بچه ات به کی دادی
رامتین: مامانم
رمان از زبان فرشته.@$^)
داشتیم مثل هر شب وسعت قرقر می دادیم
یه پسره برای المان بود داشت باهام لاس می زد منم. ادامه دادم از بی کاری بهتر بود
همین جور که حرف می زدیم یه لحظه در سالن نگاه کردم که حسین و رایان و رامتین دیدم اینا اینجا چیکار می کنن
پسره: فرشته کجا نگاه می کنی کین
این برای من غیرتی شده
من: کار نداری
پسره: نه عشقم
همو بغل کردیم گونه ام بوسید رفت وسعت منم رفتم طرف اونا
من: به به ببین کیا اینجان صفا اوردین
رایان مثل چی نگام می کرد اخم کرده بود که نگو به پشم
حسین بغل کردم پیشونیم بوسید
رفتیم نشستیم براشون نوشیدنی سفارش دادم
حسین: رویا کو که
من: با دوست پسرش رفته موتور سواری
حسین: اها
من: زنت کو رامتین
رایان: جدا شدن یه سال میشه
من: اها امیدوارم بهترش پیدا کنی
حسین: چه دم دستگاهی را انداختی
من: خوش میگذره بریم وسعت
حسین: نه ممنون
پسره المانی نزدیک مون شد
پسره: فرشته بیا وسعت دیگه
خندیدم.
بهم معرفی شون کردم خدا شکر همه زبان شون عالی بود
پسره المانی دستش گذاشت پشت کمرم.
پسره: معذرت می خواهم اما امشب فرشته برای من
خندیدم رفتیم وسعت چه حالی میده رایان عصبی. می بینم
همین جور که می رقصیدم یه لحظه نگاهشون کردم که نبودن
یهو یه دست پشت کمرم نشست کشیده شدم تو دستاش
از عطرش معلوم کی
برگشتم طرفش دستمو دورگردنش انداختم
رایان: چه خوب بلدی تو. بغل مردم بری
من: این چند وقت یاد گرفتم
خندیدم
رایان: پسره کیه
من: مانی میگی رفیقم
رایان: چه جورش
من: ممکنه دوست پسرم بشه خیلی جذابی خال کوبیاش دیدی
لباش گذاشت رو لبم شروع کرد به بوسیدن
من: باید اجازه بگیری یا
رایان: صاحبش منم
من: اشتباه نکن خیلی وقته صاحب نداره
رایان: دیونم نکن فرشته همین جا
من: چی
رایان: اتاق خالی داری
من: پی سست عنصر شدی جدیدن
۴.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.