باز چی شُــده که پکری ؟
باز چی شُــده که پکری ؟
البته الان نمی خواد تعریف کنی..
فردا که میبینمت میای باهم حرف میزنیم اصلا غمت نباشه!
یه شیر کاکائو هم مهمون ِ من
من سکوت کردم ُ اونم با لحن ِ بچه گانهای گفت :
غصه نخوریا..
فردا میبرمت پارکِ نزدیکِ آموزشگاه..
تازه شیرینی فروشی هم هست کنارش !
راستی، شیرینیه مورده علاقت چی بود ؟!!
از لحنش خندهام گرفت..
از اون خنده هایِ بلندُ از ته دل..
عــــاااا بچمون خندید.. آفرین آفرین تافردا بچه خوبی باش اگه غصه بخوری می فهمم ها !!
اونوقت دیگه تنبیهت میکنم !!!
صداش زدم..
اونم بدون درنگ گفت جانم!
گفتم:
- جونت بی بلا .. ولی خیلی باحالی!
با لحن ِ مسخرهای گفت:
اعه؟
حالا لازم نبود بگی خودم میدونستم..
خندیدمُ گفتم :
- خب کاری نداری؟ من برم؟
یعنی اینقدر زود از دستم خسته شدی!؟
- نههههه ولی خب..
حرفمُ قطع کرد..
تو چقدر زود باوری دختر.. شوخی کردم! منم کار دارم بیشتر از این مزاحمم نشو ...
خندیدم ُ گفتم:
- آی به روی چشم !!
وبعد که خداحافظی کردیم نت ُ خاموش کردم
نمیدونم چرا ولی یه انرژیِ خوبی از صحبت باهاش گرفتم انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده بود !
گوشی ُ گذاشتم کنار بالشتم ُ یهو خودمُ پرت کردم روی ِ تخت..
خیلی کیف میکردم از بچگی با این کار ..
چند دقیقهای بی دلیل همین جوری به سقف خیره شده بودم
من..
نگرانِ چیزی نبودم..
چون هیچی نمیتونه مانع خندههامون بشه!
فاصلمون فقط چند قدمِ برای نزدیک تر شدن..
انگار این دنیا رویِ خوششُ به من نشون داده ..
اما ای کاش قهر نکنه..
دنیا رو میگم
( کاســتی پُر شُــده از صِدایــش! 📼🌿
صــدایِ تو لالایی میشه تو گــوشِ مــــــن )
-منتخب!
البته الان نمی خواد تعریف کنی..
فردا که میبینمت میای باهم حرف میزنیم اصلا غمت نباشه!
یه شیر کاکائو هم مهمون ِ من
من سکوت کردم ُ اونم با لحن ِ بچه گانهای گفت :
غصه نخوریا..
فردا میبرمت پارکِ نزدیکِ آموزشگاه..
تازه شیرینی فروشی هم هست کنارش !
راستی، شیرینیه مورده علاقت چی بود ؟!!
از لحنش خندهام گرفت..
از اون خنده هایِ بلندُ از ته دل..
عــــاااا بچمون خندید.. آفرین آفرین تافردا بچه خوبی باش اگه غصه بخوری می فهمم ها !!
اونوقت دیگه تنبیهت میکنم !!!
صداش زدم..
اونم بدون درنگ گفت جانم!
گفتم:
- جونت بی بلا .. ولی خیلی باحالی!
با لحن ِ مسخرهای گفت:
اعه؟
حالا لازم نبود بگی خودم میدونستم..
خندیدمُ گفتم :
- خب کاری نداری؟ من برم؟
یعنی اینقدر زود از دستم خسته شدی!؟
- نههههه ولی خب..
حرفمُ قطع کرد..
تو چقدر زود باوری دختر.. شوخی کردم! منم کار دارم بیشتر از این مزاحمم نشو ...
خندیدم ُ گفتم:
- آی به روی چشم !!
وبعد که خداحافظی کردیم نت ُ خاموش کردم
نمیدونم چرا ولی یه انرژیِ خوبی از صحبت باهاش گرفتم انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده بود !
گوشی ُ گذاشتم کنار بالشتم ُ یهو خودمُ پرت کردم روی ِ تخت..
خیلی کیف میکردم از بچگی با این کار ..
چند دقیقهای بی دلیل همین جوری به سقف خیره شده بودم
من..
نگرانِ چیزی نبودم..
چون هیچی نمیتونه مانع خندههامون بشه!
فاصلمون فقط چند قدمِ برای نزدیک تر شدن..
انگار این دنیا رویِ خوششُ به من نشون داده ..
اما ای کاش قهر نکنه..
دنیا رو میگم
( کاســتی پُر شُــده از صِدایــش! 📼🌿
صــدایِ تو لالایی میشه تو گــوشِ مــــــن )
-منتخب!
۲۹۱.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.