امشـب دلـم گـرفتــه ، از درد مینویسم
امشـب دلـم گـرفتــه ، از درد مینویسم
ایـن زنـدگی چـه بـر سر ،آورد مینویسم
دیوانه بـودم از عشق ، قلبِ مرا شکستند
آری ز مــردمــانِ ، خـونسـرد مینویسم
در کوچـه های غربت، ماننـدِ من فراوان
مـاننـدِ خـود هـزاران شبـگرد مینویسم
بـادِ خـزان کـه آمـد ، غـارت شد آرزویم
رنـگِ گُـلِ شقــایـق ،را زرد می نـویسم
بیگانه خنجرم زد زخمِ زبان تو ای دوست
نـامِ تـورا بـه نـاچـار ، نـامـرد مینویسم
دلتنگِ خنده ها و آن گریه هایم ای عمر
بـر کـودکی بـه صد آه ، برگرد مینویسم
دراوجِ غم نشستم سنگِ صبورِمن نیست
از بغضِ بی صدای ، یک مَـرد می نویسم
#جـواد_المـاسی
ایـن زنـدگی چـه بـر سر ،آورد مینویسم
دیوانه بـودم از عشق ، قلبِ مرا شکستند
آری ز مــردمــانِ ، خـونسـرد مینویسم
در کوچـه های غربت، ماننـدِ من فراوان
مـاننـدِ خـود هـزاران شبـگرد مینویسم
بـادِ خـزان کـه آمـد ، غـارت شد آرزویم
رنـگِ گُـلِ شقــایـق ،را زرد می نـویسم
بیگانه خنجرم زد زخمِ زبان تو ای دوست
نـامِ تـورا بـه نـاچـار ، نـامـرد مینویسم
دلتنگِ خنده ها و آن گریه هایم ای عمر
بـر کـودکی بـه صد آه ، برگرد مینویسم
دراوجِ غم نشستم سنگِ صبورِمن نیست
از بغضِ بی صدای ، یک مَـرد می نویسم
#جـواد_المـاسی
۳.۱k
۲۵ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.