فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت : ۱۳
که یه پیام از طرف ناشناس واسم اومد.... با دیدن پیام خشکم زد ...
متن پیام :
ا.ت ، ته عجیب رفتار نکرد ؟ چیزی نگفت؟ کاری نکرد؟
ویو ا.ت :
از اینکه انقدر صمیمانه و غیر رسمی حرف میزد تعجب کردم و از اون بدتر اسم من رو از کجا میدونه ؟ چرا سلام نکرد؟ یعنی که چی؟ اصلا چرا خودشو معرفی نکرد؟ کلی سوال داشتم که با صدای مامانم به خودم اومدم
م ا.ت : ا.ت دخترم بیا شام
ا.ت : چی ؟ شام؟
م ا.ت : آره 🤨
ا.ت : آها... یکم زود گذشت بهم این چند ساعت ...
م ا.ت : آها... باشه عزیزم کارت که تموم شد منتظرتیم ...
ا.ت : اوم .. باشه
(مامان ا.ت رفت )
هوووف بعد از رفتن مامان یکم ترسیدم که چجوری انقدر ساعت گذشت یه نگاه دیگه ای به پیام انداختم ... که این طور و بعد سریع رفتم پایین پیش مامان و بابا
ا.ت : سلام
م ا.ت و ب ا.ت : سلام دخترم
و شروع کردیم به غذا خوردن
فلش بک به بعد غذا :
+ من دیگه میرم ..
م ا.ت : آها باشه عزیزم شب بخیر
ب ا.ت : شبت بخیر دخترم خوب بخوابی
ا.ت : ممنون ، همچنین ( ا.ت از سر میز پا میشه و میره طبقه بالا)
ویو ا.ت :
رفتم طبقه بالا و مسواک زدم و روتین قبل خوابم رو انجام دادم و رفتم اتاقم و رو تخت دراز کشیدم و آهی کشیدم این چند وقت خیلی اوکی نبودم و با مامان و بابا سرد رفتار میکردم .. سرد که نمیشه گفت ولی کمتر از قبل صمیمی بودم به هر حال من همیشه عادت دارم قبل از خواب گوشیم رو چک کنم پس روشنش کردمو صفحه رو دیدم ... اون پیام هنوز رو صفحه بود ... چند لحظه ای به کلمات و حروف نگاه کردم و تصمیم گرفتم جواب طرف رو ندم پس از برنامه اومدم بیرون و گوشی رو خاموش کردم و خوابیدم
فلش بک به صبح :
م ا.ت : ا.ت دخترم پاشو
+ ها ؟ زیادی های خدا رو میگی مامان؟
م ا.ت : اوه از دست تو دختر پاشو دیگه
فلش بک به ۲۰ دقیقه تا ۳۰ دقیقه بعد:
ا.ت بلاخره به خودم اومدم ..من همیشه تا ۲۰ دقیقه و نیم ساعت اول بیداریم چرت میگم و انگار مستم و کارامو نمیفهمم واسه همین مامان همیشه زودتر بیدارم میکنه تا به موقع به خودم بیام رفتم دستشویی مسواک زدم صورتم رو شستم و کارای لازم رو کردم و لباس فرمم رو پوشیدم و رفتم طبقه پایین(گایز دستشویی و ... طبقه بالاس طبقه پایین فقط سالن غذا خوری و اشپز خونه و سالن نشیمن و تلویزیون هس ولی بالا اتاق ها و دستشویی و حمام و ... هست )
ب ا.ت : آماده ای دخترم؟
ا.ت : آره بابا بریم
ویو ا.ت : کیفم رو برداشتم و کفش هامو پوشیدم و سوار ماشین شدیم
فلش بک به رسیدن به مدرسه :
+ خدافظ بابا
ب ا.ت : خدافظ دخترم
ا.ت :
اینو گفتم و در رو بستم و داخل کلاس شدم و دوباره پچ پچ بچه ها شروع شده بود ولی این دفعه انگار نگران یا ترسیده بودن ...
مایل به حمایت بیب¿
پارت : ۱۳
که یه پیام از طرف ناشناس واسم اومد.... با دیدن پیام خشکم زد ...
متن پیام :
ا.ت ، ته عجیب رفتار نکرد ؟ چیزی نگفت؟ کاری نکرد؟
ویو ا.ت :
از اینکه انقدر صمیمانه و غیر رسمی حرف میزد تعجب کردم و از اون بدتر اسم من رو از کجا میدونه ؟ چرا سلام نکرد؟ یعنی که چی؟ اصلا چرا خودشو معرفی نکرد؟ کلی سوال داشتم که با صدای مامانم به خودم اومدم
م ا.ت : ا.ت دخترم بیا شام
ا.ت : چی ؟ شام؟
م ا.ت : آره 🤨
ا.ت : آها... یکم زود گذشت بهم این چند ساعت ...
م ا.ت : آها... باشه عزیزم کارت که تموم شد منتظرتیم ...
ا.ت : اوم .. باشه
(مامان ا.ت رفت )
هوووف بعد از رفتن مامان یکم ترسیدم که چجوری انقدر ساعت گذشت یه نگاه دیگه ای به پیام انداختم ... که این طور و بعد سریع رفتم پایین پیش مامان و بابا
ا.ت : سلام
م ا.ت و ب ا.ت : سلام دخترم
و شروع کردیم به غذا خوردن
فلش بک به بعد غذا :
+ من دیگه میرم ..
م ا.ت : آها باشه عزیزم شب بخیر
ب ا.ت : شبت بخیر دخترم خوب بخوابی
ا.ت : ممنون ، همچنین ( ا.ت از سر میز پا میشه و میره طبقه بالا)
ویو ا.ت :
رفتم طبقه بالا و مسواک زدم و روتین قبل خوابم رو انجام دادم و رفتم اتاقم و رو تخت دراز کشیدم و آهی کشیدم این چند وقت خیلی اوکی نبودم و با مامان و بابا سرد رفتار میکردم .. سرد که نمیشه گفت ولی کمتر از قبل صمیمی بودم به هر حال من همیشه عادت دارم قبل از خواب گوشیم رو چک کنم پس روشنش کردمو صفحه رو دیدم ... اون پیام هنوز رو صفحه بود ... چند لحظه ای به کلمات و حروف نگاه کردم و تصمیم گرفتم جواب طرف رو ندم پس از برنامه اومدم بیرون و گوشی رو خاموش کردم و خوابیدم
فلش بک به صبح :
م ا.ت : ا.ت دخترم پاشو
+ ها ؟ زیادی های خدا رو میگی مامان؟
م ا.ت : اوه از دست تو دختر پاشو دیگه
فلش بک به ۲۰ دقیقه تا ۳۰ دقیقه بعد:
ا.ت بلاخره به خودم اومدم ..من همیشه تا ۲۰ دقیقه و نیم ساعت اول بیداریم چرت میگم و انگار مستم و کارامو نمیفهمم واسه همین مامان همیشه زودتر بیدارم میکنه تا به موقع به خودم بیام رفتم دستشویی مسواک زدم صورتم رو شستم و کارای لازم رو کردم و لباس فرمم رو پوشیدم و رفتم طبقه پایین(گایز دستشویی و ... طبقه بالاس طبقه پایین فقط سالن غذا خوری و اشپز خونه و سالن نشیمن و تلویزیون هس ولی بالا اتاق ها و دستشویی و حمام و ... هست )
ب ا.ت : آماده ای دخترم؟
ا.ت : آره بابا بریم
ویو ا.ت : کیفم رو برداشتم و کفش هامو پوشیدم و سوار ماشین شدیم
فلش بک به رسیدن به مدرسه :
+ خدافظ بابا
ب ا.ت : خدافظ دخترم
ا.ت :
اینو گفتم و در رو بستم و داخل کلاس شدم و دوباره پچ پچ بچه ها شروع شده بود ولی این دفعه انگار نگران یا ترسیده بودن ...
مایل به حمایت بیب¿
۵.۹k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.