شاعر مبارکت باد ناگاه روشنایی

شاعر! مبارکت باد ناگاه روشنایی
شادا که بارِ دیگر از عشق می سرایی

میبینمت که مشتاق، تن داده ای به این درد
بی منتِ طبیبی بی حاجتِ دوایی

اینگونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی نه هیچ جای پایی

من لحظه لحظه خود را، گم کرده ام در این راه
آینه ام کجایی؟آینه ام کجایی؟

#شعرم همیشه در خود #حرفی نگفته دارد
زیرا که تا همیشه تو در نگفته هایی

دیوانگی ست آری اما چه می توان خواست
جز ماجرا پسندی وقتی تو ماجرایی

یکبارِ دیگر ای عشق! مشت مرا گره کن
تا در قفس بخوابم: «یا مرگ یا رهایی»

#محمدعلی_بهمنی
دیدگاه ها (۴)

امروزتان عالیامروز یک هدیه از طرف خداست همین که امروز هم میت...

عشق_چیز_خوبیست...#عاشق شدن خیلی خوب است...چقدر گفتن این کلما...

هر که دلارام دید از دلش آرام رفتچشم ندارد خلاص هر که در این ...

‍ کسانی که زندگی خود را صرف مطالعه و دانششان را از خلال سطور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط