آیدل من پارت آخر پارت ۳۱
با همه خدافظی کردیمو سوار ماشین شدیم
تو ماشین شوگا آهنگ رو زیاد کرد و خودش هم باش میخوند منم فقط بهش نگاه میکردمو میخندیدم
شوگا: یا چرا میخندی؟؟
ا.ت: عاشق این کیوت بازی هاتم
وقتی رسیدیم خونه شوگا بغلم کردو از پله ها بردم بالا
ا.ت: یاا بزارم زمین
شوگا: این یکی از فانتزی هام بود ا.ت
نخاستم نا امیدش کنم
دستمو دور گردنش حلقه کردمو ساکت موندم تا بریم توی خونه
انداختم رو تختو کتش رو در اورد
نشست کنارم روی تخت و با موهام ور میرفت
رفت سمت لب*ام و آروم ی بو*سه روشون کاشت
شوگا: باورم نمیشه مال من شدی
ا.ت: من تا ابد واسه تو میمونم قول میدم
خی*مه زد روم و..
.....
صبح با دل درد شدیدی از خاب بیدار شدم
یکم چشامو مالش دادم که دیدم شوگا نیستش
رفتم بیرون که دیدم داره میز رو واسه صبحانه میچینه
ا.ت: صبح بخیر
گونمو بو*سید
شوگا: صبح توهم بخیر خانمم
ی ریز لبخندی زدم و شروع کردیم به خوردن صبحانه
شوگا: ا.ت تا حالا کتاب خوندی؟؟
ا.ت: نه زیاد اهل کتاب نیستم چرا؟
شوگا: به نظرت همهی پایان ها مثل کتابا شادن؟
یکم فکر کردم
ا.ت: معلومه که نه حتی همهی داستانا پایان خوبی ندارن
شوگا: پس بیا منو تو ی پایان شاد رو رقم بزنیم
سرمو رو شونش گذاشتم و تکون دادم
ا.ت: تا وقتی دوتامون از هم راضی باشیم و هیچوقت از هم ناراحت نشیم هیچ غمگینی وارد دنیامون نمیشه
شوگا: دوست دارم
ا.ت: منم دوست دارم
شوگا: نگو "منم"
سرمو از روی شونش برداشتم
ا.ت: چرا؟
شوگا: چون احساس میکنم فقط داری با حرف من موافقت میکنی
حرفش چقد حق بود خیلی قشنگ بیانش کرد (دیالوگ واسه ی فیلم سینمایی بود)
ا.ت: عاشقتم
شوگا: منم
زدم زیر خنده شوگا خودش هم بخاطر سوتی که داد بلند خندید
هم دیگه رو بغل کردیم و قول دادیم هیچوقت از هم دور نشیم
پایان
#آیدل_من
#𝒑𝒂𝒓𝒕_3۱
تو ماشین شوگا آهنگ رو زیاد کرد و خودش هم باش میخوند منم فقط بهش نگاه میکردمو میخندیدم
شوگا: یا چرا میخندی؟؟
ا.ت: عاشق این کیوت بازی هاتم
وقتی رسیدیم خونه شوگا بغلم کردو از پله ها بردم بالا
ا.ت: یاا بزارم زمین
شوگا: این یکی از فانتزی هام بود ا.ت
نخاستم نا امیدش کنم
دستمو دور گردنش حلقه کردمو ساکت موندم تا بریم توی خونه
انداختم رو تختو کتش رو در اورد
نشست کنارم روی تخت و با موهام ور میرفت
رفت سمت لب*ام و آروم ی بو*سه روشون کاشت
شوگا: باورم نمیشه مال من شدی
ا.ت: من تا ابد واسه تو میمونم قول میدم
خی*مه زد روم و..
.....
صبح با دل درد شدیدی از خاب بیدار شدم
یکم چشامو مالش دادم که دیدم شوگا نیستش
رفتم بیرون که دیدم داره میز رو واسه صبحانه میچینه
ا.ت: صبح بخیر
گونمو بو*سید
شوگا: صبح توهم بخیر خانمم
ی ریز لبخندی زدم و شروع کردیم به خوردن صبحانه
شوگا: ا.ت تا حالا کتاب خوندی؟؟
ا.ت: نه زیاد اهل کتاب نیستم چرا؟
شوگا: به نظرت همهی پایان ها مثل کتابا شادن؟
یکم فکر کردم
ا.ت: معلومه که نه حتی همهی داستانا پایان خوبی ندارن
شوگا: پس بیا منو تو ی پایان شاد رو رقم بزنیم
سرمو رو شونش گذاشتم و تکون دادم
ا.ت: تا وقتی دوتامون از هم راضی باشیم و هیچوقت از هم ناراحت نشیم هیچ غمگینی وارد دنیامون نمیشه
شوگا: دوست دارم
ا.ت: منم دوست دارم
شوگا: نگو "منم"
سرمو از روی شونش برداشتم
ا.ت: چرا؟
شوگا: چون احساس میکنم فقط داری با حرف من موافقت میکنی
حرفش چقد حق بود خیلی قشنگ بیانش کرد (دیالوگ واسه ی فیلم سینمایی بود)
ا.ت: عاشقتم
شوگا: منم
زدم زیر خنده شوگا خودش هم بخاطر سوتی که داد بلند خندید
هم دیگه رو بغل کردیم و قول دادیم هیچوقت از هم دور نشیم
پایان
#آیدل_من
#𝒑𝒂𝒓𝒕_3۱
۴.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱