تکپارتییونجون

#تک_پارتی_یونجون

وقتی مافیاس و میدزدت




اروم اروم پلک هات رو از هم فاصله دادی روی تخت دراز کشیده بودی
وقتی به محیط اطرافت دقت کردی متوجه شدی که توی یه مکان نا آشنایی وقتی یکم فکر کردی یادت اومد که

وقتی داشتی تو پارک قدم میزدی یه دستمال روی دهانت گذاشته شد و دیگه چیزی نفهمیدی


از روی تخت بلند شدی وبه سمت در خروجی رفتی دستگیره در رو به پایین فشار دادی ولی چه فایده در قفل بود محکم به در میکوبیدی بلکم یه نفر بیاد داخل اتاق
بعد از گذشت ۱۰مین در اتاق باز شد و یه مرد بلند قامت وارد اتاق شد. خیلی عصبی به سمتت اومد و گفت : چتهه چرا انقدر سرو صدا میکنی؟

اروم اروم به عقب رفتی واروم و لحنی لرزان گفتی :اینجا کجاست ؟ چرا منو به اینجا اوردی؟
مرد دستت رو گرفت و به خودش نزدیک کرد عامم اوردمت تا پیش من باشی بالاخره تو مال منی

با جمله اخرش تعجب کردی و بهش خیره شدی
مگه من اسباب بازیم که مال تو باشم؟ هوف خانوادم نگرانم میشن


خودم از حرف آخرم خندم گرفت چرا باید اونا نگرانم شن؟اونا ازم متنفرن و فقط میخوان که من پیششون نباشم شاید اونجوری راحت ترن

پسر تورو روی میز گذاشت و دوتا دست هاش رو کنارت گذاشت و گفت
آه اصلا برام مهم نیست که اون ها نگرانتن مهم اینه که تو مال منی وباید پیشم باشی
دختر دوباره با اخمی کیوتو حالت عصبانی گفت نیستمم مال تو نیستم
پسر با خشم صورتش رو نزدیک دختر کرد میخوای کاری کنم که بهت ثابت شه مال منی ؟
دختر با ترس به مرد زل زد و گفت م..منظورت چیه

پسر با پوزخند بهش نگاه کرد و گفت الان بهت میگم منظورم چیه
و اروم اروم دکمه های پیراهن دختر رو باز کرد

The end.....



دوستان این اولین نوشتم بود
میدونم قشنگ نبود ولی خب اولین بارم بود لطفا به روم نیارید🙂🎀
دیدگاه ها (۱۸)

#سناریو_استری_کیدزوقتی به عنوان خواهر کوچترشون یه نفر بهت تج...

#سناریو_انهاپینوقتی متوجه میشن که بارداریهیسونگ: مثل بچه ها ...

My angel (part5)نفهمیدی چیشد که مرد ازت جدا شد و با خوردن مش...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط