چشامو بستم میدونستم داره ازشون خون میاد صداهای اطرافمو با
چشامو بستم میدونستم داره ازشون خون میاد صداهای اطرافمو با دقت گوش دارم:چونگینااااااا چشات داره خون میاد؟!بزارید برم پیششش!میخوام برم پیششش! بزارید برم ! خواهش میکنم!صدای یونین بود چقدر غمگین بود .یاد اون روزایی افتادم ک باهم تو مدرسه کلی مسخره بازی میکردم چقدر زود گذشت!-چونگیناااااا !صداش اشنا بود چقدر محکم بود چرا دلم لرزید صدای خودش بود .یکی دیگه منو صدا زد اما برعکس همه با ارامش گفت: چونگینا! چشاتو باز نکن بعد حس اینکه دستاشو روی چشام گذاشت وبعد......
#cheongin
#cheongin
۲.۱k
۱۴ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.