Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 6
نامجون: خب دیگه همگی برین توی چادراتون..
(میرن توی چادراشون)
ا.ت:*زمزمه* چرا...چرا من...نمیشه دست از سرم برداری اصن چرا اینکارو کردی*دندون قروچه* ای خدااااا
یونگی: با اجازه من کر نیستما
ا.ت: ها؟ چی؟ نه من کی گفتم کری اصن چیشد که به این نتیجه رسیدی
یونگی: دارم میگم شنیدم چی گفتی😐
ا.ت: اصن به جهنم *روشو میکنه اونور*
یونگی: چرا ناراحتی من پیشت باشم؟
ا.ت: هیچی من برای چی باید ناراحت بشم😊
یونگی: اگه اینجوریه باید بیای جفت من بخوابی
ا.ت:*لبخندش محو میشه* هی دیگه پرو بازی در نیار😑
یونگی: خب دیگه نمیشه اگه میخوای ثابت کنی ناراحت نیستی میای اینجا *به کنارش اشاره میکنه*
ا.ت: امکان نداره
یونگی: پس خودم بیام؟
ا.ت: عهههه...چرا انقدر اذیت میکنی
یونگی: هنوز ازم ناراحتی؟
ا.ت: از چه لحاظ؟
یونگی: اینکه سرت داد زدم
ا.ت: نه
یونگی: ولی حرفم ناتموم موند
ا.ت: منظورت وقتیه که جونگ کوک اومد؟
یونگی: آره
ا.ت: خب چی میخواستی بگی؟
یونگی: من...مندوست دارم(عررررر😧😫😐)
ا.ت:.........*شوکه*
یونگی:*ا.ت را میبوسد*(عررررررر😫)
(نمیدونم چمه...ولی همچنان عررررر😐😫)
تهیونگ: شما بالشت منو ند......*با دیدن صحنه ی رو به رو خشکش میزنه*
یونگی:*از ا.ت جدا میشه* تو چرا اومدی اینجا؟!
تهیونگ:*شوکه* م..من میخواستم بدونم بالشتمو ندیدین گفتم شاید اشتباهی برش داشتین
یونگی: نه هیچی اینجا نیست
ا.ت: ببین...اگه به کسی درباره ی چیزی که الان دیدی گفتی...ترورت میکنم فهمیدی؟!
تهیونگ: ب..باشه چیزی نمیگم
یونگی: بدو برو بخواب
تهیونگ: پس بالشتمو چیکار کنم؟
ا.ت: شاید جونگ کوک برش داشته باشه
تهیونگ: ای دزدِ......*در حال فوش دادن به جونگ کوک از اونجا میره*
ا.ت: میشه الان فقط بخوابیم؟
یونگی: نه (چرا نمیتونین یذره درست فکر کنین؟ بخدا که بچم پاکه)
ا.ت: خو من خوابم میاد
یونگی: خوابت میاد یا قصد فرار داری؟
ا.ت: میشه بقیه اشو بزاریم برای بعدا؟
یونگی: خب معلم نیست بعدا کی باشه که با هم تنها بشیم
ا.ت: خب چی میخوای
یونگی: نگفتی
ا.ت: چیو نگفتم
یونگی: جوابت چیه
ا.ت:*بالاخره موضوع رو گرفت😐* خب...من...
نصف شبی براتون پارت گذاشتم ولی ذیگه کمه به دو دلیل:
1_ سعی داشتم جای بد کات کنم😁
2_ نوشته هام داره ته میکشه😐🤚🏻
3_ به دلیل گزینه های 1 و 2
دیگه ار این خبرا نیست بخوام پارت بزارم اینهمه هاااا (فعلا) پس الان برنی حالشو ببرین انتظار زیادی هم نداشته باشین😐😁
فصل 2 پارت 6
نامجون: خب دیگه همگی برین توی چادراتون..
(میرن توی چادراشون)
ا.ت:*زمزمه* چرا...چرا من...نمیشه دست از سرم برداری اصن چرا اینکارو کردی*دندون قروچه* ای خدااااا
یونگی: با اجازه من کر نیستما
ا.ت: ها؟ چی؟ نه من کی گفتم کری اصن چیشد که به این نتیجه رسیدی
یونگی: دارم میگم شنیدم چی گفتی😐
ا.ت: اصن به جهنم *روشو میکنه اونور*
یونگی: چرا ناراحتی من پیشت باشم؟
ا.ت: هیچی من برای چی باید ناراحت بشم😊
یونگی: اگه اینجوریه باید بیای جفت من بخوابی
ا.ت:*لبخندش محو میشه* هی دیگه پرو بازی در نیار😑
یونگی: خب دیگه نمیشه اگه میخوای ثابت کنی ناراحت نیستی میای اینجا *به کنارش اشاره میکنه*
ا.ت: امکان نداره
یونگی: پس خودم بیام؟
ا.ت: عهههه...چرا انقدر اذیت میکنی
یونگی: هنوز ازم ناراحتی؟
ا.ت: از چه لحاظ؟
یونگی: اینکه سرت داد زدم
ا.ت: نه
یونگی: ولی حرفم ناتموم موند
ا.ت: منظورت وقتیه که جونگ کوک اومد؟
یونگی: آره
ا.ت: خب چی میخواستی بگی؟
یونگی: من...مندوست دارم(عررررر😧😫😐)
ا.ت:.........*شوکه*
یونگی:*ا.ت را میبوسد*(عررررررر😫)
(نمیدونم چمه...ولی همچنان عررررر😐😫)
تهیونگ: شما بالشت منو ند......*با دیدن صحنه ی رو به رو خشکش میزنه*
یونگی:*از ا.ت جدا میشه* تو چرا اومدی اینجا؟!
تهیونگ:*شوکه* م..من میخواستم بدونم بالشتمو ندیدین گفتم شاید اشتباهی برش داشتین
یونگی: نه هیچی اینجا نیست
ا.ت: ببین...اگه به کسی درباره ی چیزی که الان دیدی گفتی...ترورت میکنم فهمیدی؟!
تهیونگ: ب..باشه چیزی نمیگم
یونگی: بدو برو بخواب
تهیونگ: پس بالشتمو چیکار کنم؟
ا.ت: شاید جونگ کوک برش داشته باشه
تهیونگ: ای دزدِ......*در حال فوش دادن به جونگ کوک از اونجا میره*
ا.ت: میشه الان فقط بخوابیم؟
یونگی: نه (چرا نمیتونین یذره درست فکر کنین؟ بخدا که بچم پاکه)
ا.ت: خو من خوابم میاد
یونگی: خوابت میاد یا قصد فرار داری؟
ا.ت: میشه بقیه اشو بزاریم برای بعدا؟
یونگی: خب معلم نیست بعدا کی باشه که با هم تنها بشیم
ا.ت: خب چی میخوای
یونگی: نگفتی
ا.ت: چیو نگفتم
یونگی: جوابت چیه
ا.ت:*بالاخره موضوع رو گرفت😐* خب...من...
نصف شبی براتون پارت گذاشتم ولی ذیگه کمه به دو دلیل:
1_ سعی داشتم جای بد کات کنم😁
2_ نوشته هام داره ته میکشه😐🤚🏻
3_ به دلیل گزینه های 1 و 2
دیگه ار این خبرا نیست بخوام پارت بزارم اینهمه هاااا (فعلا) پس الان برنی حالشو ببرین انتظار زیادی هم نداشته باشین😐😁
۱۲.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.