p139
p139
روز بعد:
علی- از پشت شیشه بهش خیره شدم
فقط دستش شکسته بود
منتظرم بود کاردکترا تموم بشه و برم تو
من خوب بوبدم ولی نکران تارا بود
نمیدونم چیشد یهو
سرش شکسته بود ولی آسیبی جدی ای ندید بود
دستشم مو برداشته بود
رفتم تو
خوبی دورت بگردم
تاراا-چیشد یهو
علی-نمیدونم
ببخشید مراقب نبودم تقصیر من بود
تارا-علی بیخیال
اون ماشین یهو امود لومون
تقصیر تونیست اتفاق بود دیگه
علی-درد داری؟
تارا-نمیدونستم باید بپرسم یانه
باتردید کلمات و به زبون اوردم
بچمون خوبه
علی-قربونت بشم
خوبه
وقتی بیهوش بودی این چند ساعت مروارید اومد
الانم بیرون کارش تموم شه میاید
گفته حالش خوبه
خیلی باید مراقب باشی کلا استراحت مطلق خوردی
با کوچک ترین استرس و ضربه و حرک سنگین
بچه سقط میشه
ولی اون اصلا مهم نیست مهم خودتی
واقعا حالت خوبه
تارا-خوبم
توچیزیت نشد؟
علی-نه من خوبم
یکم گردنم درد میکنه
کمربند و کاش میبستی
الن اینجوری نمیشد
تارا-الان که بخیر گذشت
همین که حرفم تموم شد
مامان زهرا و بابا یعلی
اومدن تو
زهرا-خوبید چیشد یهو
وقتی نیکا بهم زنگ زد قلبم اومد دهنم
علی-خوبیم مامان نگران نباش
زهرا-تارا خوبی دورت بگردم
چیزیت نشد
بچه خوبه
تارا-خوبم
بچه هم خوبه
مرتضی-چیشد چطوری تصادف کردید
علی اینقد بهت میگم اروم برو تهش بکشتن میدید خودت
تارا-تقصیر علی نبود بابا
یه ماشین تو تونل یهو جلومون سبز شد
هردو سعرتمون زیاد بود
تا بخواییم بجنبیم یهو خوردیم بهم
مرتضی-الان راننده اون ماشین کجاست
علی-بیمارستان
سرش بدجوری ضربه خورده
منتظرن بهوش بیاد
زهرا-خدا هرچی آدم مرض رو محو کن از رو زمین
اخه مگه ما چیکارت کردیم
همچین میکنید
مروراید-سلام
خوبی تارا
تارا-خوبم
زهرا-چیز خاصی که نشده
مروارید-نه خوب جای نگرانی نداره
سرش یکوچلو شکسته بود که
آسیب شدیدی نبود
دستشم مو برداشته یه چند روز ببندتش درست میشه
بچه هم خوبه
یکم بیشتر بهت ضربه میخورد احتمال سقطش بود
ول یخوشبختانه چون بالای 3 ماه بود جاش محکم
چیزیش نشده
ولی باید حسابی مراقبت کنی
باکوچک ترین استرسی ترسی نمیدونم نگرانی و
ضربه
حتی تحرک زیاد
ممکن سقط باشه
باید خیلی حواست باشه
چندتا دارو اینا نوشتم اینارو حتما استفده کن و غذاهایی که سردین و اصلا استفاده نکن
مراقب خودت باشه
و حموم هم فقط هفته ای یبار میری
یدیگه نمیدونم خرید و شرکت و فلان و بهمانم کنسل
بادکترتم حرف زدم سرمت تموم شد میتونید برید
تارا-حواسم هست نگران نباش
زهرا-سرمت تموم شد
میریم خونه ی ما
تارا-نه خونهی خودمون
زهرا-مگه نشنیدی چی گفتش
گفتش باید استراحت کنی
این دراز که از دستش برنمیاد بیا پیش خودم
علی-مامان
زهرا-الان وقت این لوس بازیا نیست
مرتضی-باشه حالا حرص نخور زهرا خانم
زهرا-من بیرون منتظرم بیایید
علی-مامان رفت بیرون
بنظر خوب نمیاد
هیچقوت اینطوری زود از کوره در نمیرفت
تمرکز کردن برام سخت بود سرم تارا تموم شد
کمکش کرد بلندشه
قیافش رفت توهم
خیلی درد داری؟
تارا-اره یکمی
رفتیم پایین سوار ماشین شدیم
اول قرار شد بریم خونهی ما من لباس بردارم دوش بگیرم بد بیریم
خونه مامان علی...
روز بعد:
علی- از پشت شیشه بهش خیره شدم
فقط دستش شکسته بود
منتظرم بود کاردکترا تموم بشه و برم تو
من خوب بوبدم ولی نکران تارا بود
نمیدونم چیشد یهو
سرش شکسته بود ولی آسیبی جدی ای ندید بود
دستشم مو برداشته بود
رفتم تو
خوبی دورت بگردم
تاراا-چیشد یهو
علی-نمیدونم
ببخشید مراقب نبودم تقصیر من بود
تارا-علی بیخیال
اون ماشین یهو امود لومون
تقصیر تونیست اتفاق بود دیگه
علی-درد داری؟
تارا-نمیدونستم باید بپرسم یانه
باتردید کلمات و به زبون اوردم
بچمون خوبه
علی-قربونت بشم
خوبه
وقتی بیهوش بودی این چند ساعت مروارید اومد
الانم بیرون کارش تموم شه میاید
گفته حالش خوبه
خیلی باید مراقب باشی کلا استراحت مطلق خوردی
با کوچک ترین استرس و ضربه و حرک سنگین
بچه سقط میشه
ولی اون اصلا مهم نیست مهم خودتی
واقعا حالت خوبه
تارا-خوبم
توچیزیت نشد؟
علی-نه من خوبم
یکم گردنم درد میکنه
کمربند و کاش میبستی
الن اینجوری نمیشد
تارا-الان که بخیر گذشت
همین که حرفم تموم شد
مامان زهرا و بابا یعلی
اومدن تو
زهرا-خوبید چیشد یهو
وقتی نیکا بهم زنگ زد قلبم اومد دهنم
علی-خوبیم مامان نگران نباش
زهرا-تارا خوبی دورت بگردم
چیزیت نشد
بچه خوبه
تارا-خوبم
بچه هم خوبه
مرتضی-چیشد چطوری تصادف کردید
علی اینقد بهت میگم اروم برو تهش بکشتن میدید خودت
تارا-تقصیر علی نبود بابا
یه ماشین تو تونل یهو جلومون سبز شد
هردو سعرتمون زیاد بود
تا بخواییم بجنبیم یهو خوردیم بهم
مرتضی-الان راننده اون ماشین کجاست
علی-بیمارستان
سرش بدجوری ضربه خورده
منتظرن بهوش بیاد
زهرا-خدا هرچی آدم مرض رو محو کن از رو زمین
اخه مگه ما چیکارت کردیم
همچین میکنید
مروراید-سلام
خوبی تارا
تارا-خوبم
زهرا-چیز خاصی که نشده
مروارید-نه خوب جای نگرانی نداره
سرش یکوچلو شکسته بود که
آسیب شدیدی نبود
دستشم مو برداشته یه چند روز ببندتش درست میشه
بچه هم خوبه
یکم بیشتر بهت ضربه میخورد احتمال سقطش بود
ول یخوشبختانه چون بالای 3 ماه بود جاش محکم
چیزیش نشده
ولی باید حسابی مراقبت کنی
باکوچک ترین استرسی ترسی نمیدونم نگرانی و
ضربه
حتی تحرک زیاد
ممکن سقط باشه
باید خیلی حواست باشه
چندتا دارو اینا نوشتم اینارو حتما استفده کن و غذاهایی که سردین و اصلا استفاده نکن
مراقب خودت باشه
و حموم هم فقط هفته ای یبار میری
یدیگه نمیدونم خرید و شرکت و فلان و بهمانم کنسل
بادکترتم حرف زدم سرمت تموم شد میتونید برید
تارا-حواسم هست نگران نباش
زهرا-سرمت تموم شد
میریم خونه ی ما
تارا-نه خونهی خودمون
زهرا-مگه نشنیدی چی گفتش
گفتش باید استراحت کنی
این دراز که از دستش برنمیاد بیا پیش خودم
علی-مامان
زهرا-الان وقت این لوس بازیا نیست
مرتضی-باشه حالا حرص نخور زهرا خانم
زهرا-من بیرون منتظرم بیایید
علی-مامان رفت بیرون
بنظر خوب نمیاد
هیچقوت اینطوری زود از کوره در نمیرفت
تمرکز کردن برام سخت بود سرم تارا تموم شد
کمکش کرد بلندشه
قیافش رفت توهم
خیلی درد داری؟
تارا-اره یکمی
رفتیم پایین سوار ماشین شدیم
اول قرار شد بریم خونهی ما من لباس بردارم دوش بگیرم بد بیریم
خونه مامان علی...
۱.۱k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.