رئیس جمهور
رئیس جمهور
از برخی شهرهای میهن بازدید کرد
و هنگام دیدار از محلّه ما فرمود:
«شکایت هاتان را صادقانه و آشکارا باز گویید
و از هیچ کس نترسید،
که زمانه هراس گذشته است!»
دوست من حسن بلندشد
و گفت:
«عالی جناب!
گندم و شیر چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد؟
عالی جناب!
از این همه
هرگز، هیچ ندیدم!»
رئیس جمهور
اندوهگینانه گفت:
«خدا مرا بسوزاند؟
آیا همه اینها در سرزمین من بوده است؟
فرزندم!
سپاسگزارم که مرا صادقانه آگاه کردی،
به زودی نتیجه نیکو خواهی دید».
سالی گذشت،
دوباره رئیس را دیدیم،
فرمود:
«شکایت هاتان را صادقانه و آشکارا باز گوئید
و از هیچ کس نترسید،
که زمانه دیگری است!»
هیچ کس شکایتی نکرد،
من برخاستم و فریاد زدم:
شیر و گندم چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد؟
با عرض پوزش، عالی جناب!
دوستِ من حسن چه شد؟!...
#احمد_مطر
از برخی شهرهای میهن بازدید کرد
و هنگام دیدار از محلّه ما فرمود:
«شکایت هاتان را صادقانه و آشکارا باز گویید
و از هیچ کس نترسید،
که زمانه هراس گذشته است!»
دوست من حسن بلندشد
و گفت:
«عالی جناب!
گندم و شیر چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
و چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد؟
عالی جناب!
از این همه
هرگز، هیچ ندیدم!»
رئیس جمهور
اندوهگینانه گفت:
«خدا مرا بسوزاند؟
آیا همه اینها در سرزمین من بوده است؟
فرزندم!
سپاسگزارم که مرا صادقانه آگاه کردی،
به زودی نتیجه نیکو خواهی دید».
سالی گذشت،
دوباره رئیس را دیدیم،
فرمود:
«شکایت هاتان را صادقانه و آشکارا باز گوئید
و از هیچ کس نترسید،
که زمانه دیگری است!»
هیچ کس شکایتی نکرد،
من برخاستم و فریاد زدم:
شیر و گندم چه شد؟
تأمین مسکن چه شد؟
شغل فراوان چه شد؟
چه شد آن که داروی بینوایان را به رایگان می بخشد؟
با عرض پوزش، عالی جناب!
دوستِ من حسن چه شد؟!...
#احمد_مطر
۲۰۵
۱۵ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.