رمان حامیم
رمان حامیم
پارت۳۳
یک ساعت بعد... (پارک)
حامیم: بچه ها برم یچی بگیرم بیارم بخوریم
باران:بیا از کارت من بکش
علیرضا: عه نه واسه چی کارت منو بگیر حامیم
حامیم: خجالت بکشید چ کاریه خودم حساب میکنم
(حامیم رفت مغازه روبروی پارک)
از زبان حامیم:
منتظر بودم سفارشا آماده بشه که برم یهو دیدم یه پسر با لباس آبی وایساده کنار نیمکت و داره با بچه ها حرف میزنه اهمیت ندادم گفتم شاید سوال داره
پنج دقیقه بعد...
حامیم: اون کی بود وایساده بود اینجا؟
علیرضا: آدرس میپرسید
حامیم: آهان
حامیم: خب بیاید بخورید سرد میشه
باران: دستت درد نکنه از کارت من میکشیدی دیگه
حامیم: چ حرفیه
فرید: دیانا چرا بی حالی؟
دیانا: جان؟.... نه.. خوبم خوبم عزیزم
حامیم: مطمئنی؟
دیانا: آره خوبم
ادامه دارد...
پارت۳۳
یک ساعت بعد... (پارک)
حامیم: بچه ها برم یچی بگیرم بیارم بخوریم
باران:بیا از کارت من بکش
علیرضا: عه نه واسه چی کارت منو بگیر حامیم
حامیم: خجالت بکشید چ کاریه خودم حساب میکنم
(حامیم رفت مغازه روبروی پارک)
از زبان حامیم:
منتظر بودم سفارشا آماده بشه که برم یهو دیدم یه پسر با لباس آبی وایساده کنار نیمکت و داره با بچه ها حرف میزنه اهمیت ندادم گفتم شاید سوال داره
پنج دقیقه بعد...
حامیم: اون کی بود وایساده بود اینجا؟
علیرضا: آدرس میپرسید
حامیم: آهان
حامیم: خب بیاید بخورید سرد میشه
باران: دستت درد نکنه از کارت من میکشیدی دیگه
حامیم: چ حرفیه
فرید: دیانا چرا بی حالی؟
دیانا: جان؟.... نه.. خوبم خوبم عزیزم
حامیم: مطمئنی؟
دیانا: آره خوبم
ادامه دارد...
۴.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.