Ourlifeagain

#Our_life_again
#ᏢᎪᎡͲ_⁰⁰⁹

+باشه‌......ولی مشکوکی
&صحیح
٪ساکت
نشستید و بعد از خوردن صبحانه ظرف ها رو شستید و رفتید برای تمرین.....
☆ساعت ۷ عصر☆
&من خستمممممم
٪یونجی کجاست؟
&نمیدونم.....فک کنم رفت استودیوِ خودش
٪یکم داره به خودش سخت میگیره اینجوری فکر نمیکنی؟
&آره خب....همیشه اینجوری بوده‌....اما الان داره واقعا زیاده روی میکنه
٪بهش زنگ بزنم؟
&نه بهتره مزاحمش نشیم....
☆استودیو شخصی یونجی☆
☆ویو یونجی:
بعد از پارت ووکالم گلوم درد میکرد و از استودیو زدم بیرون....
کلاه و ماسکم رو پوشیدم و رفتم یه کافه که نزدیک کمپانی بود....
اونجا نشستم و چای سبز گرم سفارش دادم که یه چهره آشنا دیدم....
بازم اون....
چوی یونجون.....
اومد داخل کافه و تا منو دید اومد سمتم...
-میتونم اینجا بشینم؟
+بله راحت باشید...
یونجون هم سفارشش رو داد...
اسپرسو سه شات....
چطوری میتونست همچین زهر ماریو بخوره؟
خیلی تلخه.....
+امممم...بابت اون شب....تو بار....حرف اضافه زدم....متاسفم....فکر کنم خیلی تعجب کردین....بازم عذر میخوام....
-نه نه مشکلی نیست...اما...منم وقتی شما رو میبینم....یه تصویر عجیبی داخل ذهنم ساخته میشه....ما فقط همو داخل کمپانی میبینیم....ولی یه حسی داشتم که انگار چندین ساله باهاتون آشنام.....یه جوری مثل دژاوو‌.....یه همچین حالتی...
+منم همینطور....وقتی شما رو میبینم سرگیجه و سردرد میاد سراغم یه حسی که انگار یه تیکه از ذهنم رو زندانی کردن و اون میخواد با وحشی گری خودشو آزاد کنه....
دیدگاه ها (۰)

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁰¹⁰-به هر حال(دستش رو دراز کرد سمت یونج...

کیا ماه خونین رو دیدن؟از ساعت ۷ و ۴۵ شروع شد🥺🥺🥺🥺🥺خوشگلهههههه...

سلام سلامچطورید....بچه ها یه سوپرایز براتون دارم که نمیدونم ...

قربون حمایت هاتون❤️❤️❤️

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁶²-به به هیونگ عزیز و محترم چه کردهوی: ...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁵توی جام چرخیدم.....یکی داشت صدام میکر...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵⁶+ببخشید....نمیخواستم دوباره پیشت گریه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط