هی شنبه و هی شنبه بگو عشق کجایی
هی #شنبه و هی #شنبه بگو عشق کجایی ؟
هی لحظه شماری که بیایی و نیایی
تقدیر ، تو را هیچ نخواهم اگر اینی
وقتست که از نو بنویسم به خدایی
آتش بزنم مسجد و محراب غمم را
چشمم به درت باشد و دستم به گدایی
خیام بیاور دو سه جامی که بنوشم
عمرم به هدر رفت بکن جلوه نمایی
پاییز نیا طاقت دوری نتوانم
از جا بکنم تفرقه و درد و جدایی
دل در گرو یار نهادم ، چو بخواهی ؟
جان را به رهت میدهم از دل چوفدایی
ای جمعه چرا دیرتر از دیر گذشتی
من منتظر شنبه ام و روز رهایی ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
هی لحظه شماری که بیایی و نیایی
تقدیر ، تو را هیچ نخواهم اگر اینی
وقتست که از نو بنویسم به خدایی
آتش بزنم مسجد و محراب غمم را
چشمم به درت باشد و دستم به گدایی
خیام بیاور دو سه جامی که بنوشم
عمرم به هدر رفت بکن جلوه نمایی
پاییز نیا طاقت دوری نتوانم
از جا بکنم تفرقه و درد و جدایی
دل در گرو یار نهادم ، چو بخواهی ؟
جان را به رهت میدهم از دل چوفدایی
ای جمعه چرا دیرتر از دیر گذشتی
من منتظر شنبه ام و روز رهایی ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
- ۴۹۰
- ۰۸ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط