زیاده خرده نگیرید به ما دهه پنجاه و شصتی های طفلکی

زیاده خرده نگیرید به ما دهه پنجاه و شصتی های طفلکی
حکایت ما، حکایت آدم هایی ست که از پای سفره های ده دوازده متری ِ
آبگوشت و کله جوش و اشکنه ی ظهر جمعه که چهار گوشه اش غلغله بود از
فامیل نزدیک و آشنای دور، تبعید شدیم به پیتزای سرد و نان سیر بیات سق
زدن ِ تنهایی پای اُپن.
سفره های دلخوشی مان یکی یکی جمع شد بی خبر. خانه هامان تنگ تر شد
هی. آخرین سنگرمان شد مبل تک نفره ی رو به روی تلویزیونی که هیچ خانه
ی سبزی توش نبود.
ما یکباره و ناغافل، خواسته و نا خواسته، خالی شدیم از آدم ها، از هم، از
گذشته، از هنوز.

زیاده خرده نگیرید به ما دهه پنجاه و شصتی های طفلکی. ما "نسل ِگذار" یم.

👤 محمد حسین جعفری نژاد
دیدگاه ها (۱۷)

گفتہ بودم ڪہ تو را دوست ندارم دیگردرد آنجا ڪہ عمیق است بہ حا...

والا 😉 😉 😄 😄 😄

یک روز دو دلباخته بودیم (من و تو)اکنون تو ز من دل‌زده‌ای من ...

والا 😄 😄 😄

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط