روسری را پس بزن تا شورش بادت شوم

روسری را پس بزن تا شورش ِبادت شوم
شهر را درهم بریزم شور ِفریادت شوم

ای فدای ِبوسه ات شیرین ِکرمانشاهی ام!
بعد ِچندین قرن باید باز فرهادت شوم

چشم ِتریاکی تو کم بود عینک هم زدی؟!
شیشه ای کردی مرا تا خوب معتادت شوم

تیز کن چاقوی زن جانی خود را بیشتر
اخم کن تا کشته ی ِابروی جلادت شوم

ترکمن بانوی ِصحرا! اسب ِتوفان یال ِمن!
کو شبی که میهمان عشق آبادت شوم

کاش میشد شهرزاد قصه گوی ِمن شوی
تا هزار و یک شب ِزیبایِ بغدادت شوم

مریمِ بیت المقدس! ناجی ِاشغالگر!
هر کرانه کاش اسیر ِدست موسادت شوم

هر کجای این جهان که دست بگذارم تویی
پس چگونه بیخیالِ آن همه یادت شوم

آرزو دارم در آغوشت مرا زندان کنی
تا ابد هرگز نمی خواهم که آزادت شوم

من اگر شاعر شدم تقصیر ِچشمان ِتو بود
قسمتم این بود که یک عمر شهرادت شوم

#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
دیدگاه ها (۳)

کودکی ام را دوست داشتم،روزهایی که به جای دِلم سَر زانوهایم ز...

بیدار نشستمکه غمت را چو چراغیاز شب بستانمبه سحر بسپرم امشب#ح...

نگو دوستت دارم،من گناه دارم!!صدایت طنین انداز جهانم می شوداف...

برسان اربعین این گدا را کربلا.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط