" در محضـــر شهیـــــد "...
" در محضـــر شهیـــــد "...
در سنگر حرف از آرزو بود.
قرارشد هرکس آرزوهایش را بگوید.
همسنگرهایم 17،18،19 ساله بودند.
من که به دنیا وصل بودم،
آرزویم خانه و ماشین بود
اما در بین آن سه بسیجی:
اولی گفت :
" من آرزو دارم شهید شوم "
دومی گفت :
" آرزو دارم شهید شوم
و جسدی از من باقی نماند
تا کسی در تشییع جنازه ام
به زحمت نیفتد ."
وسومی گفت :
" آرزو دارم که هیچ آرزویی نداشته باشم ... "
این ماجرا گذشت ...
در عملیات بعدی اولی شهید شد،
به قدری زیبا شهید شد
که می خواست بگوید
شهید شدن یعنی چه ...
نفر دوم بگونه ای شهید شد
که هیچ اثری از او باقی نماند ...
واز نفر سوم هیچ خبری نشد.
معلوم نیست شهید شده یا جانباز یا.....؟
یکی از دوستان ماجرا را برای
حضرت آیت الله بهاء الدینی تعریف کرد. ایشان چنان گریستند که قطرات اشک از محاسنش می چکید، می گفت :
آرزوهای این سه رزمنده،
خواسته هایی بوده که طلبه ها و علماء باید سالها در کلاس معرفت و عرفان حاضر شوند تا به این آرزوها برسند ...
" شهــــــــ پیام ــــــید " را به خاطر بسپاریم ...
@shahid
در سنگر حرف از آرزو بود.
قرارشد هرکس آرزوهایش را بگوید.
همسنگرهایم 17،18،19 ساله بودند.
من که به دنیا وصل بودم،
آرزویم خانه و ماشین بود
اما در بین آن سه بسیجی:
اولی گفت :
" من آرزو دارم شهید شوم "
دومی گفت :
" آرزو دارم شهید شوم
و جسدی از من باقی نماند
تا کسی در تشییع جنازه ام
به زحمت نیفتد ."
وسومی گفت :
" آرزو دارم که هیچ آرزویی نداشته باشم ... "
این ماجرا گذشت ...
در عملیات بعدی اولی شهید شد،
به قدری زیبا شهید شد
که می خواست بگوید
شهید شدن یعنی چه ...
نفر دوم بگونه ای شهید شد
که هیچ اثری از او باقی نماند ...
واز نفر سوم هیچ خبری نشد.
معلوم نیست شهید شده یا جانباز یا.....؟
یکی از دوستان ماجرا را برای
حضرت آیت الله بهاء الدینی تعریف کرد. ایشان چنان گریستند که قطرات اشک از محاسنش می چکید، می گفت :
آرزوهای این سه رزمنده،
خواسته هایی بوده که طلبه ها و علماء باید سالها در کلاس معرفت و عرفان حاضر شوند تا به این آرزوها برسند ...
" شهــــــــ پیام ــــــید " را به خاطر بسپاریم ...
@shahid
۶۱۰
۰۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.