عُمـر (خلیفه دوم ) تعریف می کند:
عُمـر (خلیفه دوم ) تعریف میکند:
به سمت خانه علی رفتیم،
فضّه (کنیز حضرت صدیقه) به بیرون خانه آمد و به او گفتم : بگو علی بیرون بیاید . باید با ابوبکر بیعت کند.
فضه جواب داد : امیرالمومنین مشغول هستند و نمیتوانند بیایند.
گفتم : برو به علی بگو یا خودش بیاید یا به زور وارد خانه میشویم و او را به زور میبریم.
در این هنگام فاطمه آمد و پشت در ایستاد و گفت : چه می خواهید ای گمراهان دروغگو ؟
گفتم : علی کجاست که مثل زنان پرده نشین شده و برای جواب نمی آید ؟!
به او بگو اگر بیرون نیاید، خانه را با اهلش به آتش میکشم و شلاق را از قنفذ گرفتم و فاطمه را زدم و به خالد بن ولید گفتم تو با یارانت بروید و چوب بیاورید من خودم خانه را آتش میزنم.
فاطمه گفت: ای دشمن خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین!
فاطمه دستانش را پشت در حائل کرده بود تا مانع باز شدن در شود و من سعی کردم در را باز کنم اما نشد و با شلاق محکم به دستان فاطمه زدم و فاطمه ناله زد و دستانش را جمع کرد با شنیدن صدای ناله فاطمه نزدیک بود دلم نرم شود و از باز کردن در منصرف شوم که ناگهان یاد عقده هایی که از علی به خاطر کشتن بزرگان عرب در دلم مانده بود افتادم و یاد عقده هایی افتادم که از حیله ها و جادوگری های محمد در دلم مانده بود افتادم، پس محکم به در خانه لگد زدم در حالی که فاطمه تمام بدنش را به در چسبانده بود تا مانع باز شدن در شود و فاطمه با آن ضربه چنان ناله ای زد که تصور کردم الان کل مدینه زیر و رو میشود.
و فاطمه صدا میزد : یا رسول الله ببین با دخترت و حبیبه ات چه میکنند!
آه ای فضه به دادم برس والله فرزندم کشته شد .
در را باز کردم و وارد خانه شدم . فاطمه روبنده ای به صورتش زده بود و به دیوار تکیه داده بود . حالش دگرگون بود و طوری به من نگاه کرد که ترسیدم .
در این حال چنان سیلی ای به صورتش زدم که گوشواره از گوشش پاره شد و دانه های آن روی زمین ریخت ...
منابع :
بحار الانوار/ج30/ص286
دلائل الامامه/ج2
عوالم العلوم/ج11/ص599
ریاحین الشریعه/ج1/ص367
الزهراء فی الکتاب و السنه و الادب/ج2/ص315
مجمع النورین و ملتقی البحرین/ص104
ظلامات فاطمه الزهراء فی السنه و الآراء/ص118و31
الهجوم علی بیت فاطمه الزهراء/ص278
مثالب النواصب (ابن شهر آشوب)/ص371
الصراط المستقیم/ج3/ص25
مطارح النظر/ص109
مأساة الزهراء/ج1/ص318
#مذهبی
#یا_زهرا(س)
#یا_مهدی_ادرکنی
به سمت خانه علی رفتیم،
فضّه (کنیز حضرت صدیقه) به بیرون خانه آمد و به او گفتم : بگو علی بیرون بیاید . باید با ابوبکر بیعت کند.
فضه جواب داد : امیرالمومنین مشغول هستند و نمیتوانند بیایند.
گفتم : برو به علی بگو یا خودش بیاید یا به زور وارد خانه میشویم و او را به زور میبریم.
در این هنگام فاطمه آمد و پشت در ایستاد و گفت : چه می خواهید ای گمراهان دروغگو ؟
گفتم : علی کجاست که مثل زنان پرده نشین شده و برای جواب نمی آید ؟!
به او بگو اگر بیرون نیاید، خانه را با اهلش به آتش میکشم و شلاق را از قنفذ گرفتم و فاطمه را زدم و به خالد بن ولید گفتم تو با یارانت بروید و چوب بیاورید من خودم خانه را آتش میزنم.
فاطمه گفت: ای دشمن خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین!
فاطمه دستانش را پشت در حائل کرده بود تا مانع باز شدن در شود و من سعی کردم در را باز کنم اما نشد و با شلاق محکم به دستان فاطمه زدم و فاطمه ناله زد و دستانش را جمع کرد با شنیدن صدای ناله فاطمه نزدیک بود دلم نرم شود و از باز کردن در منصرف شوم که ناگهان یاد عقده هایی که از علی به خاطر کشتن بزرگان عرب در دلم مانده بود افتادم و یاد عقده هایی افتادم که از حیله ها و جادوگری های محمد در دلم مانده بود افتادم، پس محکم به در خانه لگد زدم در حالی که فاطمه تمام بدنش را به در چسبانده بود تا مانع باز شدن در شود و فاطمه با آن ضربه چنان ناله ای زد که تصور کردم الان کل مدینه زیر و رو میشود.
و فاطمه صدا میزد : یا رسول الله ببین با دخترت و حبیبه ات چه میکنند!
آه ای فضه به دادم برس والله فرزندم کشته شد .
در را باز کردم و وارد خانه شدم . فاطمه روبنده ای به صورتش زده بود و به دیوار تکیه داده بود . حالش دگرگون بود و طوری به من نگاه کرد که ترسیدم .
در این حال چنان سیلی ای به صورتش زدم که گوشواره از گوشش پاره شد و دانه های آن روی زمین ریخت ...
منابع :
بحار الانوار/ج30/ص286
دلائل الامامه/ج2
عوالم العلوم/ج11/ص599
ریاحین الشریعه/ج1/ص367
الزهراء فی الکتاب و السنه و الادب/ج2/ص315
مجمع النورین و ملتقی البحرین/ص104
ظلامات فاطمه الزهراء فی السنه و الآراء/ص118و31
الهجوم علی بیت فاطمه الزهراء/ص278
مثالب النواصب (ابن شهر آشوب)/ص371
الصراط المستقیم/ج3/ص25
مطارح النظر/ص109
مأساة الزهراء/ج1/ص318
#مذهبی
#یا_زهرا(س)
#یا_مهدی_ادرکنی
۱.۹k
۱۴ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.