مرداد

مرداد
شاید داستان عاشقی‌ست که قلبش
لبریز از حسرت شده است.
حسرت بارانِ نیامده...
قدم های زده نشده...
حسرت یک حالِ خوش
با قهقه‌های از ته دل...
هر چه می خواهد شاد باشد
قلبش از کودتای گذشته تیر می کشد
و ثانیه هایش همچون مرگ سپری میشوند.
قلبی که به دنبالِ
یک موسیقی آرامش بخش،
یک جای دنج
یک فنجان قهوه عصرانه
کنار دلبر است.
مردادی که در نیمه های تابستان کم آورده است
و پر از تردید رفتن است.
شبیه داستان دختری که
پاییز را نیامده در غروب های مردادش
به چشم خود میبیند اما زبانش قفل می‌شود تا واژه ای را بیاورد.

#زینب_قشقایی


#خاص #جذاب #زیبا #شیک #عشق #هنر_عکاسی #عاشقانه #رنگی_رنگی
دیدگاه ها (۲)

چه فرقی می کندزمستان باشد یا تابستان؟!غروب جمعه باشدیا شنبه ...

عطر نارنجبوی صبحبرای دوست داشتنت... آفتاب را در فنجان شعرم.....

فرقی نمی ڪند جانم چله ی تابستان هم ڪه باشد ڪنارت ڪه قدم می ز...

آدمهایی هستند که هر بار ملاقاتشان می کنیدر حال شکایت از دست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط