آنسوی بی سو
آنسوی بی سو
من این ایوان نه تو را نمی دانم نمی دانم
من این نقاش جادو را نمی دانم نمی دانم
گهی گیرد گریبانم گهی دارد پریشانم
من این خوشروی بدخو را نمی دانم نمی دانم
دگر باره پریشانم دگر باره پریشانم
چنان مستم چنان مستم ره خانه نمی دانم
بیا ساقی بیا ساقی شراب عشق ما را ده
اگر باشد غبار دل به آب دیده بنشانم
چو طفلی گمشدستم من میان کوی و بازاری
که این بازار و این کو را نمی دانم نمی دانم
مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو
که من آن سوی بی سو را نمی دانم نمی دانم
دگر باره پریشانم دگر باره پریشانم
چنان مستم چنان مستم ره خانه نمی دانم
چو طفلی گمشدستم من میان کوی و بازاری
که این بازار و این کو را نمی دانم نمی دانم
مرا جان طرب پیشه که بی مطرب نیارامد
من این جان طرب جو را نمی دانم نمی دانم
برو ای شب ز پیش من مپیچ آن زلف و گیسو را
که جز آن جعد گیسو را نمی دانم نمی دانم
─═हई╬ ترانه سرا: مریم اسدی ╬ईह═─
من این ایوان نه تو را نمی دانم نمی دانم
من این نقاش جادو را نمی دانم نمی دانم
گهی گیرد گریبانم گهی دارد پریشانم
من این خوشروی بدخو را نمی دانم نمی دانم
دگر باره پریشانم دگر باره پریشانم
چنان مستم چنان مستم ره خانه نمی دانم
بیا ساقی بیا ساقی شراب عشق ما را ده
اگر باشد غبار دل به آب دیده بنشانم
چو طفلی گمشدستم من میان کوی و بازاری
که این بازار و این کو را نمی دانم نمی دانم
مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو
که من آن سوی بی سو را نمی دانم نمی دانم
دگر باره پریشانم دگر باره پریشانم
چنان مستم چنان مستم ره خانه نمی دانم
چو طفلی گمشدستم من میان کوی و بازاری
که این بازار و این کو را نمی دانم نمی دانم
مرا جان طرب پیشه که بی مطرب نیارامد
من این جان طرب جو را نمی دانم نمی دانم
برو ای شب ز پیش من مپیچ آن زلف و گیسو را
که جز آن جعد گیسو را نمی دانم نمی دانم
─═हई╬ ترانه سرا: مریم اسدی ╬ईह═─
۴.۴k
۲۲ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.