به قول شهريار
به قول شهريار
عاقل آن است
كه اين موقعِ شب خوابيده،
منِ ديوانه كه خوابم به خيالت طي شد...
با وجود اینکه خیلی دیر وقته یهو برگشته میگه مامان من دلم تنگ شده
صورتمُ بین دستای کوچولوش گرفته و میگه مامان دوستت دارم
وقتی گرمای بوسه کوچیکشو رو صورتم حس کردم ناخوداگاه یاد اولین حس کردنشون رو پوست تنم افتادم ، همونقدر گرم و لطیف،اشک تو چشام جمع شد
دوسداشتم بنویسمش تا لابلای خاطرات قدکشیدنشون یه وقت این حس خوب از یادم نره
خدا رو بابت اینکه لایق چنین حسی شدم هزاران بار شاکرم
الهی خدا دامن همه ی اونایی که منتظرن رو سبز کنه
#قلقلیام
آوا و امیرمهدیم💕
عاقل آن است
كه اين موقعِ شب خوابيده،
منِ ديوانه كه خوابم به خيالت طي شد...
با وجود اینکه خیلی دیر وقته یهو برگشته میگه مامان من دلم تنگ شده
صورتمُ بین دستای کوچولوش گرفته و میگه مامان دوستت دارم
وقتی گرمای بوسه کوچیکشو رو صورتم حس کردم ناخوداگاه یاد اولین حس کردنشون رو پوست تنم افتادم ، همونقدر گرم و لطیف،اشک تو چشام جمع شد
دوسداشتم بنویسمش تا لابلای خاطرات قدکشیدنشون یه وقت این حس خوب از یادم نره
خدا رو بابت اینکه لایق چنین حسی شدم هزاران بار شاکرم
الهی خدا دامن همه ی اونایی که منتظرن رو سبز کنه
#قلقلیام
آوا و امیرمهدیم💕
۱۰.۵k
۱۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.