یک روز ملا نصر الدن برا تعمر بام خانه خود مجبور شد مصا

یک روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد. الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد. ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي آيد. هر كاري كرد، الاغ از پله پايين نيامد. ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند. در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد. وقتي كه دوباره به پشت بام رفت، مي خواست الاغ را آرام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف آويزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمين افتاد و مرد.
ملا نصرالدين گفت:
لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خری به جايگاهی رفیع برسد، هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را به کشتن میدهد.!!!
دیدگاه ها (۳)

لذتی که در پس گردنی زدن به بچه های تخس مهمونا دور از چشم وال...

دستانى که کمک ميکنند بسيار زيباتر از دستانيست که رو به اسمان...

ﺩﻟــــــــــــــــــﺖ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ، ﺳـــــــــــــــﺮﺕ ﺭ...

کاف حرف جالبیه. وقتی به «مرد» بچسبه تحقیر می‌کنه. وقتی به «ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط