فیلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندید

فیلسوفی لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
او لبخندی زد و گفت :
وقتی نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید !؟؟
پس گذشته را فراموش کنید
به جلو نگاه کنید و شاد زندگی کنید
دیدگاه ها (۴)

دعایی زیبا از بابا طاهر :ابرها به اسمان تکیه میکنند، درختان ...

گاهی باید یه نقطه بزاری . . .باز شروع کنی. . .باز بخندی . . ...

شهید چمران:خدایا!پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظ...

ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ. ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ: «ﻣﺎﺩﺭ ﯾﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯼ، ﺑﺎﯾﺪ به خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط