حد وسط نداشتم هیچگاه

• حدِ وسـط نداشـتم هیـچ‌گاه!
یا شـادِ شاد، یا غمگیـنِ غمگین.
یا شادی، داشـت پروازم می‌داد،
یا غم، داشـت مرا می‌کشـت.
در دوسـت داشتن هم همـین بودم، همیشه.
یا آنقدر دوسـت داشتم،
که حد نداشـت،
یا آنقدر دوسـت نداشتم که اهمیتی داشـته‌باشد.
و همـین مانع از معاشـرت من با آدم‌ها می‌شـد.
من زود از همـه چیز خسته می‌شـدم
و خیلی زود حوصـله‌ام از رابطه‌ها
و رفـت و آمدها و بحـث‌های بی‌نتـیجه سر می‌رفت...
من داشـتم هر روز تنهـاتر می‌شدم،
با دسـت‌های خودم... 🕸
دیدگاه ها (۱۳۱)

کپشن رو بخونید🖤عاقد گفت «عروس خانوم وكيلم؟»گفتند « عروس رفته...

• از یه جایـی به بعد میفهـمی کسی که بخواد خیـانت کنه،اگه دائ...

وقتی مـرد متاهلی بهتـون پیشنهاد میـدهفکر نکنیـد خیلی خـاص و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط