هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم
دیدگاه ها (۲)

تو قدم رنجه بفرمافرش راهتدلی از خون داریم

‌سرانجـــام دل به جایی میرســدکـــه دو راه بیشتر نــدارد . ....

من صبورم اماآه، این بغض گرانصبر چه می داند چیست؟

دستانم رامیتوانی ببندیپاهایم رامیتوانی ببندیدهانم را میتوانی...

اگر تمام خاطراتم در این سرزمین به خاکستر بدل شوند و جز ویران...

این روز ها انگار هم چیز یک جور از بین میرود ادم ها، حرف ها، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط