لحظه های بی کسی را می شمارم یک و دو

لحظه های بی کسی را می شمارم ..یک و دو
صد هزاران گشته این لحظه های بی شمار ...
لحظه های بی کسی را می شمارم
بی توقع از نبود دلخوشی
راز دیرینه بلای جان من , لحظه های بی کسی
مرهم اسرار من !
هیچ کس از خلوت من با خدا
چیزی از اسرار دیرین را ندانست و نپرسید .
« این درخت فرتوت کهنسال زمین , صد ساله است .»
این من هستم ای دلا !
راز ها دارم ولی گفتار از گفتنش خاموش ماند
رازها دارم ولی هیچ کس از من نپرسید درد را
درد من ماتم نبود ! ... درد من هجران, ولی تنها نبود !
درد من خاموشی دلهای آدم های شاد
درد من, درد فراق از یاور غمخوار بود!
درد من از خوابیدن دلهای انسان
از گذار چابک لحظه های بی امان
از همان پل های بی تکرار بود!

ای زمان و ای زمان
سالهاست درد من دانسته ای
سالهاست در بیان صادقم ,هی صدایت می کنم
تو شاهد اشک گریزان من هستی ای زمان !
تو شاهد اسرار بیدار دلم گشتی زمان !
من کجا و شاهد مقصد کجا !؟
ای زمان و ای زمان
می گذاری لحظه ای در دامن معشوقه ام , دلخوش کنم ؟
این گذار لحظه ها عمرم خرید
از که نالم ای خدا ؟!
از دل خوابیده این آدمی ! یا از عبور لحظه ها ؟


اهل دل هستم , اهل منزل عشاق پاک
در کنار هر کس و ناکس نبودم
روح من در کنار سعدی و حافظ چه نجوا می کند !
ناله هایم درد را معنا می کند
هیچ کس از راز چشمانم راندانست ای زمان
هر کسی چشمان من را دیده بود
الفرار و الفرار، از نمی دانم چرا !
چشمهایم یادگار بیکسی های من اند
چشمهایم هدیه تنهائی دیرینه من با خداست
چشمهایم چند فصل قصه دارد بی صدا!
هیچ کس از راز تنهائی ، بوئی نبرد
ای دریغ و ای دریغ !
گرچه گاهی از دل آشوب من , تابش خورشید رحمت دیده اند
لیک یکبار دست بالا نبردندو نگفتند : خالقا ، شکرو سپاس
ای امان و ای امان
باشد اکنون گرچه طوفان پا به ماه است و من آشوب زمان فهمیده ام
باشد اکنون لحظه های آخر دنیای ماست
باشد اکنون جز من و ایزد نباشد همدمی
لیک قصه لیلی و مجنون پاک پاک
همچنان جاوید مانده است
ای زمان بی عذاب !
هر کسی شوق دارد ... عشق دارد
هر کسی عشق دارد
بی گمان در کنارش ... خالقش
می نشیند در جوار
در جوار خلوت تنهائی خود با خدا
من هم عاشقم .. عاشق عشقم .. به فریادم برس
من محبت می کنم
لیک زخم دارد گوشه گوشه از اندام تنم

ای خدای مهربان ! هر کسی سویت دوید
بهر دعائی می دوید
حاجتش دادی ولی یکبار آغوشت ندید
تو چه صبری داری ای تنها صبور !
من در این آفاق راه پر عذاب
در تنور غربتم
می سوزد این قلب خاکستری
چند بار می سوزد این قلب گران ؟
من برایم سرد و گرم یک سوز بود
گرچه می نالم امشب ای خدای مهربان
شوق دارم ، شوق پرواز چون پرنده
شوق دارم ، شوق رفتن چون گلچین شدن
چگونه خوانمت , فردا کجاست !
شوق رفتن این امانم را ربود
ای خدای مهربان
پرواز .. پرواز می کنم بالهایم کجاست ؟ !!
ای خدای مهربان , اصل من اینجا نبود .
کتاب و شاید عشق 1
شاعر الهه فاخته
دیدگاه ها (۱)

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ...ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﻧﯿﺴﺘﻢ ...ﺍﮔﺮﭼﻪ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻣ...

برات پیش اومده وقتی پای تلفن باید خداحافظی کنیداما هنوز دلت...

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتیکو رفیق راز دار...

..(^^)..

کتاب (شعر و دکلمه)

مادر #بهشت من همه #آغوش گرم توستگویی سرم هنوز به #بالین نرم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط