مزۀ عشق به این خوف و رجاهاست رفیق
مزۀ عشق به این خوف و رجاهاست رفیق
عشق سرگرمیاش آزار و تسلی ست رفیق
قیمت یک سحر آغوش چشیدن، صد شب
گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق
نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
تشنگی خاصترین لذت دنیاست رفیق
بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
آبش اما فقط از دور گواراست رفیق
اسم آن روز که نامیدهای اش روز وصال
در لغتنامهی من «روز مباداست» رفیق
«نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد»*
بنشین شعر بخوان، دور جوانهاست رفیق
عشق سرگرمیاش آزار و تسلی ست رفیق
قیمت یک سحر آغوش چشیدن، صد شب
گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق
نشدم راهی این چشمه که سیراب شوم
تشنگی خاصترین لذت دنیاست رفیق
بارها تا لب این چشمه دویده است دلم
آبش اما فقط از دور گواراست رفیق
اسم آن روز که نامیدهای اش روز وصال
در لغتنامهی من «روز مباداست» رفیق
«نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد»*
بنشین شعر بخوان، دور جوانهاست رفیق
۳.۷k
۲۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.