صبح

صبح ،
بهار روز است
و آغاز یک مجال تازه ؛
مجالی برای عاشقانه بودن ،
مجالی برای دوباره دیدن ،
نفس کشیدن ،
ایستادن ،
راه رفتن ،
نفس نفس دویدن تارسیدن ...

صبح ،
بهار روز است ؛
دختر آفتاب ،
آینه اش را به سمت شیشه اتاق تو میگیرد تا بیدار شوی ،
پلک هایت سبک شوند .
پنجره ها بی تاب نفس کشیدن ،
بی تاب هوای تازه اند
پنجره های چشمان خواب آلود که اگر آنها را با نسیم صبحگاهی نوازش نکنی ،
خستگی را تا غروب بر تن دارند ...

صبح ،
نماد روشنایی و زندگی است .
درختان ،
رنگ و رویی دیگر دارند ...
آسمان ،
چشم به زمین میدوزد
و زمین ،
سرشار است از جنب و جوش
سلام صبحتون بخیر
لحظه هاتون سرشار از عشق خدایی ...
دیدگاه ها (۲)

کاش یکی بیایدکه وقت رفتننَرَود...!#سیدعلی_صالحی#عاشقانه ...

از هر چیزی بیشتر از یکی در دنیا وجود داره ، به جز عشقی که من...

چنان اشفته احوالماز حس عاشقی با توکه مجنون بر زبان آمدکه من ...

آغوشترکیب پیچیده ای ستاز من و خیال توکه هر شبمثل سایهروی دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط