پارت 4
پارت 4
ویو ا/ت
بیدار شدم دیدم ساعت 12
امروز نمیرفتم شرکت خسته بود
بزور از جام بلند شدم و رفتم دستشویی کارای مربوط رو کردم
رفتم پایین و صبحنمو خوردم
رفتم تو اتاقم و فیلم نگاه کردم
یکم خراکی خوردمو فیلمو تموم کردم
ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت 4 سرس بلند شدم و لباس پوشیدمو رفتم بیرون (عکس لباس رو گذاشتم)
ویو تهیونگ
امروز رفتم شرکت یکم کارامو کردم و ساعت 2 امدم خونه یکم استراحت کردم و لباس پوشیدم برم بازار که لباسو خرتو پرت بخرم
ویو ا/ت
رفتم بازارم داشتم میگشتم که یه لباس خوب پیدا کنم ولی پیدا نمیشد
یه یهو تهیونگ رو دیدم
ویو تهیونگ
رسیدم بازار داشتم میگشتم که یهو ا/ت رو دیدم
+ سلام ( لبخند )
_ سلام ( سرد )
+ خوبی اینجا چیکار میکنی
_ امدم خرید
+ اها
_ اره
+ شنیده بابام و بابات قراره یه جشن بزرگ داخل یه کاخ بگیرن
_ نه برای چی من امروز شرکت نرفتم
+ برای مامعله که کردن و تا لان خوب پیش رفته
_ اها نمیفهمم چرا انقدر بزرگش میکنن
+ اره
_ خوب کار نداری فعلأ
+ نه فعلاً
ویو تهیونگ
با ا/ت خداحافظی کردم و رفتم خرید برای جشن
و رفتم خونه
ویو ا/ت خریدمو کردم و رفتم خونه
که دیدم بابام روی مبل نشته
بابا ت : دخترم بیا اینجا کارت دارم
_ بله بابا جون
بابات : دخترم منو بابای تهیونگ قرار یه جشن داخل کاج بگیریم
_, میدونستم
بابا ت : اها گفتم بهت خبر بدم که بدونی و فردا جشن هست
_ اها
ویو ا/ت
به مامان بابام شب بخیر گفتم و رفتم خوابیدم
ویو ا/ت
بیدار شدم دیدم ساعت 12
امروز نمیرفتم شرکت خسته بود
بزور از جام بلند شدم و رفتم دستشویی کارای مربوط رو کردم
رفتم پایین و صبحنمو خوردم
رفتم تو اتاقم و فیلم نگاه کردم
یکم خراکی خوردمو فیلمو تموم کردم
ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت 4 سرس بلند شدم و لباس پوشیدمو رفتم بیرون (عکس لباس رو گذاشتم)
ویو تهیونگ
امروز رفتم شرکت یکم کارامو کردم و ساعت 2 امدم خونه یکم استراحت کردم و لباس پوشیدم برم بازار که لباسو خرتو پرت بخرم
ویو ا/ت
رفتم بازارم داشتم میگشتم که یه لباس خوب پیدا کنم ولی پیدا نمیشد
یه یهو تهیونگ رو دیدم
ویو تهیونگ
رسیدم بازار داشتم میگشتم که یهو ا/ت رو دیدم
+ سلام ( لبخند )
_ سلام ( سرد )
+ خوبی اینجا چیکار میکنی
_ امدم خرید
+ اها
_ اره
+ شنیده بابام و بابات قراره یه جشن بزرگ داخل یه کاخ بگیرن
_ نه برای چی من امروز شرکت نرفتم
+ برای مامعله که کردن و تا لان خوب پیش رفته
_ اها نمیفهمم چرا انقدر بزرگش میکنن
+ اره
_ خوب کار نداری فعلأ
+ نه فعلاً
ویو تهیونگ
با ا/ت خداحافظی کردم و رفتم خرید برای جشن
و رفتم خونه
ویو ا/ت خریدمو کردم و رفتم خونه
که دیدم بابام روی مبل نشته
بابا ت : دخترم بیا اینجا کارت دارم
_ بله بابا جون
بابات : دخترم منو بابای تهیونگ قرار یه جشن داخل کاج بگیریم
_, میدونستم
بابا ت : اها گفتم بهت خبر بدم که بدونی و فردا جشن هست
_ اها
ویو ا/ت
به مامان بابام شب بخیر گفتم و رفتم خوابیدم
۷۷.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.