تک پارتی نامجون
وقتی توی یه روز زندگیت تغییر میکنه.
سلام من اسمم مین ا/ت هست کلاس یازدهم هستم و توی کلاس دانش آموزی خوب موفقم امروز امتحان داشتیم و من نمره خوبی گرفتم البته تنها من نبودم یه دانش آموز تازه واردی به اسم کیم نامجون اومده اونم نمره خوبی گرفت و بخاطر همین من و اون امروز قرار باهم روی پروژه ای که معلم داده قرار کار بکنیم زنگ آخر که خورد باهاش رفتم
ا/ت خوب قبل از هرچیزی میخوام بگم که چی صدات کنم در واقع چطور دوست داری صدات بزنم
نمیدونم نامجون میتونی صدا بزنی دیگه
نه نمیشه میخوام یه لقب برات بزارم آها فهمیدم جونی چطوره
جونی دیگه چجور لقبیه
به نظرم خیلی بهت میاد از این به بعد بهت میگم جونی
یا پس من چی صدات بزنم
نه بهم لقب نده همون ا/ت خوبه
نه نمیشه تو هم برام لقب گذاشتی آهان فهمیدم منم بهت میگم پیشی
چرا پیشی
آخه خیلی شبیه گربه هایی
نخیرم نیستم
چرا هستی
بحث تون تا رسیدن به خونه ادامه داشت وقتی رسیدین کیفت رو گذاشتی رو میز بهش گفتی بیاد داخل مامانت از آشپزخانه داد زد دخترم دیر کردی
ببخشید مامان مهمون دارم
کیه او تو کی هستی
من
دوست پسر دخترمی
نه مامان دوست پسر چیه همکلاسی منه کیم نامجون
آها باشه بیاید بشینید تا براتون غذا بریزم
باشه مامان
رفتم لباسم ذو عوض کردم نامجون هم نشستم خودمم دوست داشتم نامجون دوست پسرم بشه اما مطمئن نیستم من رو انتخاب کنه از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش مادرم و نامجون نشستم شروع به غذا خوردن کردیم وسط غذا با چیزی که نامجون گفت شکه شدم
خانم مین راستش من بعد از تموم شدن مدرسه قراره برم آمریکا و دوست دارم دخترتون هم باهام بیاد
غذا پرید گلوم شروع به سرفه کردم مامانم بهم آب داد و گفت
پسرم من به شما اجازه میدم چقدر میخواین بمونید
مامان
دخترم نامجون پسر خوبیه من بهش اعتماد دارم امیدوارم باهم درس بخونید به نظر من که زوج خوبی میشد
آره از این لحاظ هم میخواستم بگم راستش من از دخترتون خوشم میاد بعد از اینکه درسمون تموم شد میخوام باهاش ازدواج کنم
باورت نمیشد ولی واقعیت بود نامجون توی یه روز هم بهت اعتراف کرد هم درخواست ازدواج داد و زندگیتون به بهترین نحو ممکن شده بود
سلام من اسمم مین ا/ت هست کلاس یازدهم هستم و توی کلاس دانش آموزی خوب موفقم امروز امتحان داشتیم و من نمره خوبی گرفتم البته تنها من نبودم یه دانش آموز تازه واردی به اسم کیم نامجون اومده اونم نمره خوبی گرفت و بخاطر همین من و اون امروز قرار باهم روی پروژه ای که معلم داده قرار کار بکنیم زنگ آخر که خورد باهاش رفتم
ا/ت خوب قبل از هرچیزی میخوام بگم که چی صدات کنم در واقع چطور دوست داری صدات بزنم
نمیدونم نامجون میتونی صدا بزنی دیگه
نه نمیشه میخوام یه لقب برات بزارم آها فهمیدم جونی چطوره
جونی دیگه چجور لقبیه
به نظرم خیلی بهت میاد از این به بعد بهت میگم جونی
یا پس من چی صدات بزنم
نه بهم لقب نده همون ا/ت خوبه
نه نمیشه تو هم برام لقب گذاشتی آهان فهمیدم منم بهت میگم پیشی
چرا پیشی
آخه خیلی شبیه گربه هایی
نخیرم نیستم
چرا هستی
بحث تون تا رسیدن به خونه ادامه داشت وقتی رسیدین کیفت رو گذاشتی رو میز بهش گفتی بیاد داخل مامانت از آشپزخانه داد زد دخترم دیر کردی
ببخشید مامان مهمون دارم
کیه او تو کی هستی
من
دوست پسر دخترمی
نه مامان دوست پسر چیه همکلاسی منه کیم نامجون
آها باشه بیاید بشینید تا براتون غذا بریزم
باشه مامان
رفتم لباسم ذو عوض کردم نامجون هم نشستم خودمم دوست داشتم نامجون دوست پسرم بشه اما مطمئن نیستم من رو انتخاب کنه از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش مادرم و نامجون نشستم شروع به غذا خوردن کردیم وسط غذا با چیزی که نامجون گفت شکه شدم
خانم مین راستش من بعد از تموم شدن مدرسه قراره برم آمریکا و دوست دارم دخترتون هم باهام بیاد
غذا پرید گلوم شروع به سرفه کردم مامانم بهم آب داد و گفت
پسرم من به شما اجازه میدم چقدر میخواین بمونید
مامان
دخترم نامجون پسر خوبیه من بهش اعتماد دارم امیدوارم باهم درس بخونید به نظر من که زوج خوبی میشد
آره از این لحاظ هم میخواستم بگم راستش من از دخترتون خوشم میاد بعد از اینکه درسمون تموم شد میخوام باهاش ازدواج کنم
باورت نمیشد ولی واقعیت بود نامجون توی یه روز هم بهت اعتراف کرد هم درخواست ازدواج داد و زندگیتون به بهترین نحو ممکن شده بود
۳۰.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.