پارت ۶
یوجون گوشیش رو در آورد که عکس بگیر که یهویی هان سوهی امد یوجون سریع گوشیش رو قائم کرد
هان سوهی:نیاز نیست نگران باشی من نمیگم اتفاقا بر عکس می خواستم ازت کمک بگیرم
یوجون:چی کمک
هان سوهی:آره می خوام از لیسا عکس بگیری و برای من بفرستی
یوجون:نقشه ات چیه
هان سوهی :خب راستش من از کوک خوشم میاد اما فکر میکنم کوک از لیسا خوشش بیاد و می خوام اگه یه وقتی این دوتا قرار گذاشتن این عکس ها روبرای لیسا بفرستم و تهدیدش کنم البته اگه دیدم دار به کوک نزدیک میشه شاید این کار رو بکنم
یوجون اهان اون وقت به من چی میرسه
هان سوهی مگه از لیسا خوشت نمیاد پس این معامله دو سر سود هست
یوجون باشه خب چند تا عکس میگرم
دم پرو کوک :لیسا چیزی نیاز نداری
لیسا :نه ممنونم کوک
بد از سه و چهار دقیقه لیسا از پرو امد بیرون با یه لباس مشکی خوشگل کوک چند لحظه ای محو لیسا شد بد لیسا به سمت کوک امد و کتش رو داد وتشکر کرد
بد به سمت سالن رفتن تهیونگ پیش فیلیکس بود که کوک هم رفت کوک گفت راستش تهیونگ درکت میکنم
تهیونگ منظورت چیه
کوک عاشق شدن رو میگم
فیلیکس چی تو هم عاشق شدی
کوک اره فکر کنم
جین چیه شد فیلیکس
فیلیکس کوک هم عاشق شده
جین وایسا نکنه هان سوهی
کوک نه بابا
جین وایسا ببینم کیم یونا
کوک نه بابا
فیلیکس بگو دیگه کوک
کوک خیلی خب باشه
اما یه حدس دیگه بزنید
تهیونگ چوی سونگ اون
کوک چرا مم باید عاشق اون شم
تهیونگ نمیدونم
کوک خیلی خب آماده این
جین اره بگو که مردم
کوک لیسا
تهیونگ چی واقعا مبارک
جین واییییییییییی خیلی خب شد
فیلیکس مبارک حالا بهش اعتراف کردی
کوک راستش نه همین ۲۰ دقیقه پیش مطمئن شدم که عاشق شدم..........
این داستان بداهه هست
لطفا هیت ندیدن
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.