[°دکتر قاطعانه گفته بود
[°دکتر قاطعانه گفته بود
"شما دو تا با همهرگز نمیتونید صاحب فرزند بشید"همه یِ فامیلُ این یه جمله ریخت به هماون طرف
یه عده آدم نشسته بودند پایِ دوختُ دوزِ زندگی ما واین طرف ما دو تاسرِ جنـگ بودیم با منطق و دلِمونمیگفت: من هیچیتو عاشقِ بچه ایبرو پیِ زندگیت
راحت نمیگفت هاجــون میکّندُ میگفتگریه می کردُ میگفت
سه حرفیِ قویِ مغرورِ منزار میزدُ می گفــت. زن عمو دنبالِ دخترِ خــوش برُ رو و کدبانــو واسِ مـردِ من میگشتُ
و مادرم سخت دنبالِ شــوهر دادنِ من به یه"جنتلمنِ با اصلُ نصب" بـود یه نفــر نبـود محضِ رضایِ خـداطرفِ دل ما رو بگیـره
یه روزبعدِ همه یِ گریه کردناغصـه خوردنانشستم رو به روشُ گفتم:
ببین مــردجانِ من۴۰ سال دیگهجامــون گوشه ی خانه ی سالمندانِ
بی بچــه یا با بچــهتصمیمِ ماستکه این چهل سالُشب ها کنار یه غریبه بخــوابیمکه فقط پدر و مــادر بچه هامونن
یا شب ها تا خودِ صبح تو تراس واسِ هم شعــر بخونیمُدل بدیمُ قلوه بگیــریممیمــونه تــوکه میخوای چهل سالُ به رقصِ خنده دارِ من تو عروسیمون بخندیحلــه...؟
_نهبرایِ چهل سالِ خــودم...من تصمیم میگیــرم
که فرفری هاتُ دو تایی ببافــمیا تکـی😌🌸^^ °]
"شما دو تا با همهرگز نمیتونید صاحب فرزند بشید"همه یِ فامیلُ این یه جمله ریخت به هماون طرف
یه عده آدم نشسته بودند پایِ دوختُ دوزِ زندگی ما واین طرف ما دو تاسرِ جنـگ بودیم با منطق و دلِمونمیگفت: من هیچیتو عاشقِ بچه ایبرو پیِ زندگیت
راحت نمیگفت هاجــون میکّندُ میگفتگریه می کردُ میگفت
سه حرفیِ قویِ مغرورِ منزار میزدُ می گفــت. زن عمو دنبالِ دخترِ خــوش برُ رو و کدبانــو واسِ مـردِ من میگشتُ
و مادرم سخت دنبالِ شــوهر دادنِ من به یه"جنتلمنِ با اصلُ نصب" بـود یه نفــر نبـود محضِ رضایِ خـداطرفِ دل ما رو بگیـره
یه روزبعدِ همه یِ گریه کردناغصـه خوردنانشستم رو به روشُ گفتم:
ببین مــردجانِ من۴۰ سال دیگهجامــون گوشه ی خانه ی سالمندانِ
بی بچــه یا با بچــهتصمیمِ ماستکه این چهل سالُشب ها کنار یه غریبه بخــوابیمکه فقط پدر و مــادر بچه هامونن
یا شب ها تا خودِ صبح تو تراس واسِ هم شعــر بخونیمُدل بدیمُ قلوه بگیــریممیمــونه تــوکه میخوای چهل سالُ به رقصِ خنده دارِ من تو عروسیمون بخندیحلــه...؟
_نهبرایِ چهل سالِ خــودم...من تصمیم میگیــرم
که فرفری هاتُ دو تایی ببافــمیا تکـی😌🌸^^ °]
۲.۸k
۱۸ آذر ۱۴۰۰