مادر گفت نرو بمان دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد

مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: هرچه تو بگویی.
فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت، عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا.
مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد....
رفت و شهید شد ...
دیدگاه ها (۲)

دیدم داشت گونی سر بندها رُ با وسواس زیر ُ رو میکردپرسیدم :دن...

به یاد آنهایـــی که جز استخوانهایشـــان چیزی از جسمشان نمانـ...

توکل بر خدایت کن، کفایت میکند حتما / اگر خالص شوی با او، صدا...

عاشقانه های شبنم

خدا نمیتوانست همه جا باشد پس مادر را آفرید.روز مادر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط