مباد چیزی از این انتظار کم بشود

مباد چیزی از این انتظار کم بشود
و در مسیر تماشا غبار کم بشود
کنار آینه قیچی زدی به موهایت
که از طبیعت من آبشار کم بشود
برای عشق نگارنده هست و می ترسم،
خدا نکرده زمانی نگار کم بشود
چه حسرتی بکشد واگن پر از شوقی
که در میانه ی ریل از قطار کم بشود
به اسب های اصیل تو برنخواهد خورد
از این قبیله اگر یک سوار کم بشود
سری که در قدم عشق سر به زیر نشد
خوشا برابر تو روی دار کم بشود
دیدگاه ها (۲)

قلب ما روزی پس از این روزهاگوی سرخ پیشگویان می شودقطره های خ...

#عکس_نوشته

‌تشخیص پزشک خستگی از دنیاستبا من بنشین و چای درمانی کن ...#ع...

زنان کارمندزنان شب خوابی های سر ساعتو صبح بیداری های با استر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط