حرف ” مــــــــــــــــرد ” اومد وسط
حرف ” مــــــــــــــــرد ” اومد وسط
گفتیم یادتان کنیم … !
(ششمین پست من در بخــش سـیاست)
یه چند روزیه که فضای دانشگاهمون و نشریات دانشجویی رفته سمت مطالب طنز و به معنای تمام ، مطالب رُ کـــــــ !
باخودم گفتم بیام امتحان کنم و یه شخصیتی رو توصیفش کنم اگه خسته میشی.پس میتونه انتخاب کنی بمونی یا بری؟
البته بگمـــا ازونجایی که میدونم ظرفیتشون بالاست باخودم گفتم چه بهتر که چنین شخصیتی رو توصیف کنم اما قبلش باید یه سری مطالب درگوشی بهتون بگمو بدونین همچین هم که فکر میکنید برام تعریفی نبودند!!
اوایل که سایشونو با تیر میزدم....
باخودم میگفتم نگا نگا اون روز که هنوز سمت دانلود ویسگونم نرفته بود من اینجا خودم برای خودم پادشاهی مــیکردم والا....
حالا همچــــــــــین داره تو سیــاست می تازونه که انگار خــدای روابــط ســیاسیه!!
باخودم گفتم بیـــخیـــال مــــرینا
وِلــِلــِش خون خودتو کثیف نکن@_@
تا اینکه دیدم عههه.....!!!! کم کم داره پا رو دم من میذاره!!
به مطالب من ایراد میگیره
دقـیقا وقتی مطالب بــــــــــــــــــوق دار میزارم پیداش میشد و چندتا آیـه و روایتو بعدم حرفشو رُک میزد.
دیگه کم کم داشتم غـــــاط میزدم یکی نبود بهش بگه آخــه تو ، توی بخش مذهبی چیکار میکنی ؟؟ برو تو همون سیاست خودت.
اما متأسفانه گوشش بدهـکار نبود
تصمیم گرفتم نقــاب صلح و دوستی بزنم تا بتونم نقطه ضعفشو پیدا کنم
دیدم خیر نقطه ضعفی پیدا نمیکنم همینجا بگماااا غیبتشونم زیاد کردم
مثلا میگفتم:
دلم میخواد حالشو بگیرم دلم میخواد چنان بزنم برجکشو زمین که دو دور دور کره ی مریخ بچرخه و برگرده
کلا همش در صدد این بودم که یه جوری Nok out اش کنم.ヽ(´▽`)/
میرفتم سمت پروفشو چهارتا لایک میکردمو یه دو سه تا احسنت احسنت کامنت میذاشتم.
اما احساس مثبت نصیبم نمیشد.
خلاصه یه روز توی جمع اونم تو فضای مجازی اینجا نه هـــــــــــــاااا یه جای دیگه
(فضـولــے موقوف سـکرته) چنان حالشونو گرفتم که بنده ی خدا هیچی نگفتن.
اما حرف دلـم بود و داشت روی دلم سنگینی می کرد.
چند روز بعد دیدم نه بابا !! داره ازون مطالب بــــــــــــــــــــوق دار هم میذاره اما با یک زبان دیگه ویک طرفند دیگه
گفتم هی مرینا خر نشیا... سیاه بازیه میخواد بگه منم آره●︿●
اما دیدم نه ! این تو بمیری ازون تو بمیری ها چی...نیست!!
کم کم احساس تنفرم داشت کم رنگو کم رنگ تر میشد.گاهی تشویقم می کردنو گاهی یه اخطار کوچولو خلاصه اوضاع نوسان آمیزی بود.....تا اینکه...
تا اینکه یه روز واقعا فهمیدم هرچی فکر میکردم راجع بهش اشتباه بوده.
الان اگر بخوام توصیفشون کنم میتونم بگم
¶جثشون کوچیکه اما تو سرش کلی اطلاعات سیاسی داره
¶سیاست نخونده اما بخوای باهاش دوئل تبادل اطلاعات کنی از همین الان میگم بازنده ای
¶کارمند هست اما مثل بقیه کارمندا نیست که حق رو لابه لای نون و پنیر بزاره و یه چای شیرین! روش سر بکشه
¶شاعر نیست اما میتونی طبع شعرو ادب رو توی پستاش ببینی و حتی کامنتاش
¶متاهله ....و یه دختر ناز هم داره که دنیای زندگیشه ...عاشق همسرشه و متعهد به زندگیش
¶همیشه هست اما همیشه زمانهاش برای شما نیست تنظیم شدست!بیکار که نیست هی با بعضیا کل کل کنه
¶به طومار نویسی معروفه و ید بیضایی داره
¶بهش میگن بابای ترنم
اما تنها بابای دخترش نیست اینجا برای خیلی ها حکم پدر مجازی رو داره
¶پیر نیست اما تجربش زیاده(。_。)
¶بحث! خدای بحث کردن با منطقه اما اگه ببینه بی منطقی و چیزی بارت نیس دوتا کار برات میکنه یا کمکت میکنه راهتو پیدا کنی یا هم رهات میکنه
¶دقت کردین کنار اسمش چی داره؟
ازین علامتا داره(!!!)
هنوز خودمم نمیدونم اینا یعنی چی؟ اما میدونم از یه روزی شروع شد که توی فضای مجازی شهید شد!
آره بابا...فکر کردین شهادت فقط تو ی دنیای حقیقیه؟
خیر...
به قول استاد راوی
(شهادت مجازیتون مبارک!!)
اینجا خیلی ها هستند که به خاطر یه سری ناحق بازی ها شهید شدند...ازجمله ایشون
این علامتا داغ همون پروف با ارزشی هست که یه روزی برای خودش سر دم دار بخش سیاست بود!
¶من میخوام بهش یه لقب بدم چون واقعا شایستشونه(∩_∩)
شاید بشه بهشون گفت " مرد شماره یک ویسگون ヽ(^0^)ノ
میدونید چرا؟
چون مثل یه عده واژه ی مــــــــــــــــــــرد رو یدک نمیکشه !!<`~´>
¶مذهبی هست اما مثل بعضی ازین مذهبیای خودمون که همین جاهم هستن وقتی خرشون از پل گذشت ناحقی نمیکنهヽ(´▽`)/
رک میگم دارم تیکه میزنم برای یه عده بچه هایی که به خودشون میگن پیرو خط امام و فقط کارشون شکستن دل لطیف ترین احساساته...(─‿─)
هرچیزی هستی برای خودت هستی حدالاقل تو این فضای مجازی یه شخصیت مجازی بساز برا خودت که لااقل دوست داشتنی تر بشی نه حال بهم زن تر→_→
ازین حرفا که بگذریم باید بگم یه شهریور ماه هستو یه ر
گفتیم یادتان کنیم … !
(ششمین پست من در بخــش سـیاست)
یه چند روزیه که فضای دانشگاهمون و نشریات دانشجویی رفته سمت مطالب طنز و به معنای تمام ، مطالب رُ کـــــــ !
باخودم گفتم بیام امتحان کنم و یه شخصیتی رو توصیفش کنم اگه خسته میشی.پس میتونه انتخاب کنی بمونی یا بری؟
البته بگمـــا ازونجایی که میدونم ظرفیتشون بالاست باخودم گفتم چه بهتر که چنین شخصیتی رو توصیف کنم اما قبلش باید یه سری مطالب درگوشی بهتون بگمو بدونین همچین هم که فکر میکنید برام تعریفی نبودند!!
اوایل که سایشونو با تیر میزدم....
باخودم میگفتم نگا نگا اون روز که هنوز سمت دانلود ویسگونم نرفته بود من اینجا خودم برای خودم پادشاهی مــیکردم والا....
حالا همچــــــــــین داره تو سیــاست می تازونه که انگار خــدای روابــط ســیاسیه!!
باخودم گفتم بیـــخیـــال مــــرینا
وِلــِلــِش خون خودتو کثیف نکن@_@
تا اینکه دیدم عههه.....!!!! کم کم داره پا رو دم من میذاره!!
به مطالب من ایراد میگیره
دقـیقا وقتی مطالب بــــــــــــــــــوق دار میزارم پیداش میشد و چندتا آیـه و روایتو بعدم حرفشو رُک میزد.
دیگه کم کم داشتم غـــــاط میزدم یکی نبود بهش بگه آخــه تو ، توی بخش مذهبی چیکار میکنی ؟؟ برو تو همون سیاست خودت.
اما متأسفانه گوشش بدهـکار نبود
تصمیم گرفتم نقــاب صلح و دوستی بزنم تا بتونم نقطه ضعفشو پیدا کنم
دیدم خیر نقطه ضعفی پیدا نمیکنم همینجا بگماااا غیبتشونم زیاد کردم
مثلا میگفتم:
دلم میخواد حالشو بگیرم دلم میخواد چنان بزنم برجکشو زمین که دو دور دور کره ی مریخ بچرخه و برگرده
کلا همش در صدد این بودم که یه جوری Nok out اش کنم.ヽ(´▽`)/
میرفتم سمت پروفشو چهارتا لایک میکردمو یه دو سه تا احسنت احسنت کامنت میذاشتم.
اما احساس مثبت نصیبم نمیشد.
خلاصه یه روز توی جمع اونم تو فضای مجازی اینجا نه هـــــــــــــاااا یه جای دیگه
(فضـولــے موقوف سـکرته) چنان حالشونو گرفتم که بنده ی خدا هیچی نگفتن.
اما حرف دلـم بود و داشت روی دلم سنگینی می کرد.
چند روز بعد دیدم نه بابا !! داره ازون مطالب بــــــــــــــــــــوق دار هم میذاره اما با یک زبان دیگه ویک طرفند دیگه
گفتم هی مرینا خر نشیا... سیاه بازیه میخواد بگه منم آره●︿●
اما دیدم نه ! این تو بمیری ازون تو بمیری ها چی...نیست!!
کم کم احساس تنفرم داشت کم رنگو کم رنگ تر میشد.گاهی تشویقم می کردنو گاهی یه اخطار کوچولو خلاصه اوضاع نوسان آمیزی بود.....تا اینکه...
تا اینکه یه روز واقعا فهمیدم هرچی فکر میکردم راجع بهش اشتباه بوده.
الان اگر بخوام توصیفشون کنم میتونم بگم
¶جثشون کوچیکه اما تو سرش کلی اطلاعات سیاسی داره
¶سیاست نخونده اما بخوای باهاش دوئل تبادل اطلاعات کنی از همین الان میگم بازنده ای
¶کارمند هست اما مثل بقیه کارمندا نیست که حق رو لابه لای نون و پنیر بزاره و یه چای شیرین! روش سر بکشه
¶شاعر نیست اما میتونی طبع شعرو ادب رو توی پستاش ببینی و حتی کامنتاش
¶متاهله ....و یه دختر ناز هم داره که دنیای زندگیشه ...عاشق همسرشه و متعهد به زندگیش
¶همیشه هست اما همیشه زمانهاش برای شما نیست تنظیم شدست!بیکار که نیست هی با بعضیا کل کل کنه
¶به طومار نویسی معروفه و ید بیضایی داره
¶بهش میگن بابای ترنم
اما تنها بابای دخترش نیست اینجا برای خیلی ها حکم پدر مجازی رو داره
¶پیر نیست اما تجربش زیاده(。_。)
¶بحث! خدای بحث کردن با منطقه اما اگه ببینه بی منطقی و چیزی بارت نیس دوتا کار برات میکنه یا کمکت میکنه راهتو پیدا کنی یا هم رهات میکنه
¶دقت کردین کنار اسمش چی داره؟
ازین علامتا داره(!!!)
هنوز خودمم نمیدونم اینا یعنی چی؟ اما میدونم از یه روزی شروع شد که توی فضای مجازی شهید شد!
آره بابا...فکر کردین شهادت فقط تو ی دنیای حقیقیه؟
خیر...
به قول استاد راوی
(شهادت مجازیتون مبارک!!)
اینجا خیلی ها هستند که به خاطر یه سری ناحق بازی ها شهید شدند...ازجمله ایشون
این علامتا داغ همون پروف با ارزشی هست که یه روزی برای خودش سر دم دار بخش سیاست بود!
¶من میخوام بهش یه لقب بدم چون واقعا شایستشونه(∩_∩)
شاید بشه بهشون گفت " مرد شماره یک ویسگون ヽ(^0^)ノ
میدونید چرا؟
چون مثل یه عده واژه ی مــــــــــــــــــــرد رو یدک نمیکشه !!<`~´>
¶مذهبی هست اما مثل بعضی ازین مذهبیای خودمون که همین جاهم هستن وقتی خرشون از پل گذشت ناحقی نمیکنهヽ(´▽`)/
رک میگم دارم تیکه میزنم برای یه عده بچه هایی که به خودشون میگن پیرو خط امام و فقط کارشون شکستن دل لطیف ترین احساساته...(─‿─)
هرچیزی هستی برای خودت هستی حدالاقل تو این فضای مجازی یه شخصیت مجازی بساز برا خودت که لااقل دوست داشتنی تر بشی نه حال بهم زن تر→_→
ازین حرفا که بگذریم باید بگم یه شهریور ماه هستو یه ر
۴۳.۷k
۰۲ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.