میان خاک سرد نمناک خوابیده کفن به تنش چسبیده دیگر ن

میـان خاک سرد نمناک خوابیده ... کفن به تنش چسبیده! دیگر نه اول بهار را می بیند و نه آخر پائیز را و نـه روزهـای خفهٔ غمگین مانند امروز را ... آیا روشنائی چشم او و آهنگ صدایش به کلی خاموش شـد ! او کـه آنقـدر خنـدان بود و حرف های بامزه میزد.

گرداب
صادق خان هدایت
دیدگاه ها (۱)

هوووووف نمیدونم چرا هر سال دَمِ عید حالم بَد میشه سرما میخور...

منو آتیش چشمونت چه آتیش بازی نابی تموم سرخی ام از تو عجب چشم...

ایرانیان شب سرد را به آتش میکشند به امیدِروزهای گرم و نیک به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط