آمدم گلایه کنم گفتند
آمـدم گلایه کنم، گفتند:
- کم نـق بزن، بقیه هم زندگی و بدبخـتی های خودشان را دارند .
بعد از آن سـکوت کردم، اما در سکوت هم دسـت از سرم برنداشتند . شب و روز نشسـتند و گفتند:
- حرف بزن آنقدر توی خـودت نریز .
و من با اینکه میدانسـتم حرف هم بزنم ده دقیقه بیشـتر طول نمی کشد تا عصبی از کنارم بلند شـوند و بروند ، حرف زدم تا شاید حـداقل راحتم بگذارند، اما هنوز جـمله ی دوم از دهانم در نـیامده بود که یک نفرشان گفت:
به خدا من بـدتر از این ها را تجـربه کردم این همه ادا در نیـار .
- کم نـق بزن، بقیه هم زندگی و بدبخـتی های خودشان را دارند .
بعد از آن سـکوت کردم، اما در سکوت هم دسـت از سرم برنداشتند . شب و روز نشسـتند و گفتند:
- حرف بزن آنقدر توی خـودت نریز .
و من با اینکه میدانسـتم حرف هم بزنم ده دقیقه بیشـتر طول نمی کشد تا عصبی از کنارم بلند شـوند و بروند ، حرف زدم تا شاید حـداقل راحتم بگذارند، اما هنوز جـمله ی دوم از دهانم در نـیامده بود که یک نفرشان گفت:
به خدا من بـدتر از این ها را تجـربه کردم این همه ادا در نیـار .
- ۱۶.۷k
- ۱۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط