ممنون برای حمایتاتون مچکرم عجقام ماچ
عموی جذاب من 🐇 p5
و منی که متعجب شنونده و نظاره گر همه اینا بودم
.............. سه رو بعد =
+ نهههههههه نمیخواااام نمیشههنههه نظر منم باید میپرسیدید من نمیخواممم عررررررررررررررررررررر 😭
- خدا دختر مگه میخواد بخورتت ، تازه باید متشکر هم باشی
# رینا قشنگ بابا نگام کن...با بغض بهش نگاه کردم دستشو گذاشت روی صورتم و با نگرانی گف
# چه بلایی سر چشمای خوشگلت اوردی؟ هوم؟ بابا؟
آخه پدر من ، من توی این دوروز فقط داشتم گریه میکردم بعد تو ایششش. + : # : بابایی؟. + : # قهری؟
# ببین فقط سه هفته ، اذیت نکن و انقدرم گریه نکن ، دلم کباب میشه( توی همه ی فیکا نقش اصلی ، یه دختر بدبخت بی پدر و مادر فقیره بعد توی فیک من، استغفرالله دارم بهش حسودی میکنم)
+ ولی من نمیخوام، اون خیلی ترسناک و بزرگه، بعلاوه شما بدون من عمرا دووم بیارید
یهو اوما زد زیر خنده بعد محکم بغلم کرد و گفت : منم دلم برات تنگ میشه خوشگلم( با خنده) #خب حالا اگه تموم شد بریم که الان هواپیما بلند میشه هااا( با شوخی و خنده) + اپا قراره لیا بیاد دنبالم #جدی باشه پس( محکم بغلم کرد) دلم برات تنگ میشه + منم همینطور، لطفا زود بیاید ( با بغض)
.........
هر دومون با تعجب به عمارت باشکوه روبرومون زل زده بودیم
؟ میگممم...دختره ی خرشانس عوضی میخوای من جات برم؟
+ هوووفففف لیااا این ظاهرشهععع تو که هنوز داخلشو ندی...
با تعجب به داخل عمارت که صد پله از بیرونش قشنگتر بود خیره شده بودیم ؟ اهم داشتی میگفتی + میگم نمیخوای بری؟
؟ نوچ تازه میخوام بمونم + برو بابااااااا
؟ اممم مواظب خودت باش + ( لبخند) توهم ، خدافظ ؟ باییی
وقتی که رف چند دقیقه به در خونه خیره بودم بعد به خودم اومدم و سریع برگشتم که با جسم محکمی برخورد کردم.....
امیدوارم خوشتون اومده باشه
راستش میخواستم اول داستان رینا اسم داشته باشه ولی فراموشش کنید فک نکنم لازم باشه
که با جسم محکمی برخورد کردم ، با عصبانیت به جلوم نگاه کردم که با دیدن چهره ی عموم تعجب کردم ، فکر کردم که این موقع از روز سرکار هست!! اممم ولش اصن مهم نیس ، سریع ازش فاصله گرفتم و یه تعظیم کوتاه با سرم کردم(کوک -)
+ اممممم سلام خب چیزه من الان رسیدم
- سلام / بعد این حرف چمدون سنگینم رو ازم گرفت و از پله ها بالا رفت منم مثل یه جوجه پشت سرش رفتم.......به یه در سفید رسیدیم ، درو باز کرد و رفت تو ، رفتم داخل و ای وای من وااای اینجا خیلییی خوشگل و کیوته خوداااا چقدر اینجا خوشمل و دخترونه ست ، چمدون رو گذاشت کنار کمد بزرگی که یه کوچولو نزدیک در بود بعدش نشست روی تخت
گفت -میخوام چند تا قانون بهت بگم ، بشین
+ نه ممنون راحتم
- خب پس ، قانون اول : تاوقتی که اینجا هستی باید بهم ...ادامه دارد
اگه بد شد ببخشید کیوتا
و منی که متعجب شنونده و نظاره گر همه اینا بودم
.............. سه رو بعد =
+ نهههههههه نمیخواااام نمیشههنههه نظر منم باید میپرسیدید من نمیخواممم عررررررررررررررررررررر 😭
- خدا دختر مگه میخواد بخورتت ، تازه باید متشکر هم باشی
# رینا قشنگ بابا نگام کن...با بغض بهش نگاه کردم دستشو گذاشت روی صورتم و با نگرانی گف
# چه بلایی سر چشمای خوشگلت اوردی؟ هوم؟ بابا؟
آخه پدر من ، من توی این دوروز فقط داشتم گریه میکردم بعد تو ایششش. + : # : بابایی؟. + : # قهری؟
# ببین فقط سه هفته ، اذیت نکن و انقدرم گریه نکن ، دلم کباب میشه( توی همه ی فیکا نقش اصلی ، یه دختر بدبخت بی پدر و مادر فقیره بعد توی فیک من، استغفرالله دارم بهش حسودی میکنم)
+ ولی من نمیخوام، اون خیلی ترسناک و بزرگه، بعلاوه شما بدون من عمرا دووم بیارید
یهو اوما زد زیر خنده بعد محکم بغلم کرد و گفت : منم دلم برات تنگ میشه خوشگلم( با خنده) #خب حالا اگه تموم شد بریم که الان هواپیما بلند میشه هااا( با شوخی و خنده) + اپا قراره لیا بیاد دنبالم #جدی باشه پس( محکم بغلم کرد) دلم برات تنگ میشه + منم همینطور، لطفا زود بیاید ( با بغض)
.........
هر دومون با تعجب به عمارت باشکوه روبرومون زل زده بودیم
؟ میگممم...دختره ی خرشانس عوضی میخوای من جات برم؟
+ هوووفففف لیااا این ظاهرشهععع تو که هنوز داخلشو ندی...
با تعجب به داخل عمارت که صد پله از بیرونش قشنگتر بود خیره شده بودیم ؟ اهم داشتی میگفتی + میگم نمیخوای بری؟
؟ نوچ تازه میخوام بمونم + برو بابااااااا
؟ اممم مواظب خودت باش + ( لبخند) توهم ، خدافظ ؟ باییی
وقتی که رف چند دقیقه به در خونه خیره بودم بعد به خودم اومدم و سریع برگشتم که با جسم محکمی برخورد کردم.....
امیدوارم خوشتون اومده باشه
راستش میخواستم اول داستان رینا اسم داشته باشه ولی فراموشش کنید فک نکنم لازم باشه
که با جسم محکمی برخورد کردم ، با عصبانیت به جلوم نگاه کردم که با دیدن چهره ی عموم تعجب کردم ، فکر کردم که این موقع از روز سرکار هست!! اممم ولش اصن مهم نیس ، سریع ازش فاصله گرفتم و یه تعظیم کوتاه با سرم کردم(کوک -)
+ اممممم سلام خب چیزه من الان رسیدم
- سلام / بعد این حرف چمدون سنگینم رو ازم گرفت و از پله ها بالا رفت منم مثل یه جوجه پشت سرش رفتم.......به یه در سفید رسیدیم ، درو باز کرد و رفت تو ، رفتم داخل و ای وای من وااای اینجا خیلییی خوشگل و کیوته خوداااا چقدر اینجا خوشمل و دخترونه ست ، چمدون رو گذاشت کنار کمد بزرگی که یه کوچولو نزدیک در بود بعدش نشست روی تخت
گفت -میخوام چند تا قانون بهت بگم ، بشین
+ نه ممنون راحتم
- خب پس ، قانون اول : تاوقتی که اینجا هستی باید بهم ...ادامه دارد
اگه بد شد ببخشید کیوتا
۸.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.