من حرف با خدای خودم میزنم نه دوست

من حرف با خدای خودم می‌زنم نه دوست
وقتی کلید هست، چه حاجت به در زدن؟
دیدگاه ها (۰)

به هیچ حیله به آغوش در نمی آییمگر ترا زنسیم بهار ساخته اند

‌به ضعف و قوّت بازوی عشق حیرانمکه کوه میکند و دل نمی‌تواند ک...

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست!از نقطه ای بترس که شیطانی ا...

جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا به جز این در حواله گ...

چندی ترانه می شوم و دم نمی زنمحرف از وجود عالم و آدم نمی زنم...

پروانه ام پر می زنم دورت بگردمبر شعله ات سَر می زنم دورت بگر...

می گویند در خواب هایم هذیان می‌گویم.اما هیچکس نمی داند با تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط