پارت ۶
هیلووووووووو 💕
پارت ژدید😂💔
قراره لکی جر بخورید😂💔
ولی از پارت ۸ به بعد اتفاقات عجیبی تو راهه😉
رز زدن بسته بریم برا پارت 😎
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ ☆══✿══☆ ꕥ⊱╮ღ꧂ღ
*ویو نانا
خوابم میادددددددددددددد
ولی حوصله خوابیدن ندارم:/
بخوابم هم حلی جرم میده
امروز مأموریت داریمممم
کی از دست جاسوس بازی خلاص میشیم؟
خدایا یا من به چیفویو برسم یا آیسان با شورت گل گلی بیاد تو.......
آیسان:عه بیداری؟
پاشو برو حموم که از بس اینجا موندی کپک زدی البته خودمم دست کمی از تو ندارم😂
نانا که داشت از خنده زیاد پاره میشد داد زد
نانا:واییییییییییی خدا شورت گل گلی جررررررررررررررر واییییییییییی دلمممممممم آخخخخ فکممممم
*ویو نویسنده
آیسان با نگاه بیا برو تو کوچه نگاه نانا میکرد
توکا:لالایی من چقد قشن..... *نگاهش افتاد روی آیسان
و توکا هم به نانا پیوست
رزی:گمشیننننن بیاین کوفت کنیننننننن
باجییییییییی خررررررر سرتو عین گاو ننداز پایین بیا تو خونههههههه
من باید برم مراسم خانوادگی هوییییی حلیییییییی ران زنگم زده هنوز باهاش قهری؟
و حلی با سرعت فرا تر از نور رفت سمت گوشیش و اشتباهی خورد به نانا
نانا هم برای اینکه نیفته شروال باجی رو گرفت علاوه بر اینکه چنگیز نسبتا بزرگ باجی به چیز رفت و دیگه نسلش ادامه پیدا نکرد شروالش کشیده شد پایین و شرت گربه ایش معلوم شد
نانا و آیسان پاره شدن از خنده
توکا و رزی مونده بودن بخندن یا کمک باجی کنن
حلی هم داشت برای بار ۱۴۵۷۸۹۹۷۳۶۵۸۹۹ قربون صدقه ران میرفت 🗿💔
باجی که تا مرز لبو شدن رفت و شروالشو کشید بالا و با درد زیاد افتاد دنبال نانا
نانا هم با لباس خوای دوید رفت خونه چیفویو که از دست باجی فرار کنه😂😂😂😂
رزی هم اونارو به حال خودشون گذاشت رفت مهمونی خانوادگی
*چند روز بعد
سانزو: هعیببب مجبور بودیم ران هم بیاریم؟
حلی:آره اصلا به تو چه فضول خان دلم خواست ران بیاد فضولیش به تو نیومده
رزی: الان من موندم طرف کدومتون رو بگیرم ولی ران کرم ریزی ندارم فهمیدی؟
پسرا حق دختر بازی ندارین و اتاقا دونفر هست
اولن چون تاکمیچی و هینا تازه ازدواج کردن مجبورن توی یه اتاق باشن ولی تاکه نزنی منو خاله کنی
سانزو: بجاش چطوره هینا چان خاله شه هوم؟
رزی یه پس گردنی به سانزو زد
رزی: پدصگ ما تازه چند هفته هست باهمیم
سانزو:باشه باشه حالا وحشی نشو
آیسان:مایکی تورو خدا دو دقیقه اون دراکن بدبخت رو ول کن بزار بره پیش نامزدش
اما:آیساننننننن تو دیگه نههههههههههههههه
سنجو:خانوما و آقایون عزیز اینجا سینگل نشسته
دخترا:فقط تو توکا و نانا سینگلین
سنجو:💢🤦♀️
یوزوها: هعیببب بعد از این کلی کنسرت داریممممم هققققققققق
تاکئومی:یه سوال چرا هممون رو آوردی سفر؟
رزی:سوال خوبی بود ولی فضولیش به شما نیومده
ریندو:الحق که خواهر خودمه
مایکی:گشنمهههههه
میتسویا:یوزوها نگا کن چه گربه نازی
هاکای:ا...........چیزه تایجو اینجا چی میگه
تایجو:ها؟ خفههههههههه
ایزانا:کامیساما چرا با چند تا تيمارستانی اومدم سفر
کاکاچو:میگم رزی ساعت پرواز کیه؟
کوکونوی:تمام پولشو من دادم🥲😐
باجی:انگار هنر کرده یه چصه پول خرج کرده💢
و باجی و کوکونوی درگیر میشن
چیفویو:باجی ساننننننن کوتاهه بیاااااااا
اینوپی:کوکونوی ول کننننن موهاشووووووو
بقیه با نگاه چیزی زدین نگاشون میکردن
*مکان توی هواپیما شخصی
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ ☆══✿══☆ ꕥ⊱╮ღ꧂ღ
پارت بعد ۵ دقیقه دیگه مینویسم 😂💔
دستم کنده شدددددددد😐💔
پارت ژدید😂💔
قراره لکی جر بخورید😂💔
ولی از پارت ۸ به بعد اتفاقات عجیبی تو راهه😉
رز زدن بسته بریم برا پارت 😎
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ ☆══✿══☆ ꕥ⊱╮ღ꧂ღ
*ویو نانا
خوابم میادددددددددددددد
ولی حوصله خوابیدن ندارم:/
بخوابم هم حلی جرم میده
امروز مأموریت داریمممم
کی از دست جاسوس بازی خلاص میشیم؟
خدایا یا من به چیفویو برسم یا آیسان با شورت گل گلی بیاد تو.......
آیسان:عه بیداری؟
پاشو برو حموم که از بس اینجا موندی کپک زدی البته خودمم دست کمی از تو ندارم😂
نانا که داشت از خنده زیاد پاره میشد داد زد
نانا:واییییییییییی خدا شورت گل گلی جررررررررررررررر واییییییییییی دلمممممممم آخخخخ فکممممم
*ویو نویسنده
آیسان با نگاه بیا برو تو کوچه نگاه نانا میکرد
توکا:لالایی من چقد قشن..... *نگاهش افتاد روی آیسان
و توکا هم به نانا پیوست
رزی:گمشیننننن بیاین کوفت کنیننننننن
باجییییییییی خررررررر سرتو عین گاو ننداز پایین بیا تو خونههههههه
من باید برم مراسم خانوادگی هوییییی حلیییییییی ران زنگم زده هنوز باهاش قهری؟
و حلی با سرعت فرا تر از نور رفت سمت گوشیش و اشتباهی خورد به نانا
نانا هم برای اینکه نیفته شروال باجی رو گرفت علاوه بر اینکه چنگیز نسبتا بزرگ باجی به چیز رفت و دیگه نسلش ادامه پیدا نکرد شروالش کشیده شد پایین و شرت گربه ایش معلوم شد
نانا و آیسان پاره شدن از خنده
توکا و رزی مونده بودن بخندن یا کمک باجی کنن
حلی هم داشت برای بار ۱۴۵۷۸۹۹۷۳۶۵۸۹۹ قربون صدقه ران میرفت 🗿💔
باجی که تا مرز لبو شدن رفت و شروالشو کشید بالا و با درد زیاد افتاد دنبال نانا
نانا هم با لباس خوای دوید رفت خونه چیفویو که از دست باجی فرار کنه😂😂😂😂
رزی هم اونارو به حال خودشون گذاشت رفت مهمونی خانوادگی
*چند روز بعد
سانزو: هعیببب مجبور بودیم ران هم بیاریم؟
حلی:آره اصلا به تو چه فضول خان دلم خواست ران بیاد فضولیش به تو نیومده
رزی: الان من موندم طرف کدومتون رو بگیرم ولی ران کرم ریزی ندارم فهمیدی؟
پسرا حق دختر بازی ندارین و اتاقا دونفر هست
اولن چون تاکمیچی و هینا تازه ازدواج کردن مجبورن توی یه اتاق باشن ولی تاکه نزنی منو خاله کنی
سانزو: بجاش چطوره هینا چان خاله شه هوم؟
رزی یه پس گردنی به سانزو زد
رزی: پدصگ ما تازه چند هفته هست باهمیم
سانزو:باشه باشه حالا وحشی نشو
آیسان:مایکی تورو خدا دو دقیقه اون دراکن بدبخت رو ول کن بزار بره پیش نامزدش
اما:آیساننننننن تو دیگه نههههههههههههههه
سنجو:خانوما و آقایون عزیز اینجا سینگل نشسته
دخترا:فقط تو توکا و نانا سینگلین
سنجو:💢🤦♀️
یوزوها: هعیببب بعد از این کلی کنسرت داریممممم هققققققققق
تاکئومی:یه سوال چرا هممون رو آوردی سفر؟
رزی:سوال خوبی بود ولی فضولیش به شما نیومده
ریندو:الحق که خواهر خودمه
مایکی:گشنمهههههه
میتسویا:یوزوها نگا کن چه گربه نازی
هاکای:ا...........چیزه تایجو اینجا چی میگه
تایجو:ها؟ خفههههههههه
ایزانا:کامیساما چرا با چند تا تيمارستانی اومدم سفر
کاکاچو:میگم رزی ساعت پرواز کیه؟
کوکونوی:تمام پولشو من دادم🥲😐
باجی:انگار هنر کرده یه چصه پول خرج کرده💢
و باجی و کوکونوی درگیر میشن
چیفویو:باجی ساننننننن کوتاهه بیاااااااا
اینوپی:کوکونوی ول کننننن موهاشووووووو
بقیه با نگاه چیزی زدین نگاشون میکردن
*مکان توی هواپیما شخصی
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ ☆══✿══☆ ꕥ⊱╮ღ꧂ღ
پارت بعد ۵ دقیقه دیگه مینویسم 😂💔
دستم کنده شدددددددد😐💔
۱.۷k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.