پارت
#پارت2
با دیدنش انگار تمام خاطرات مون از جلو چشام رد شد اون پرهام بود چقد بزرگ شده بود فدات شم من پرهام بیا بغلم
اومد بغلم محکم بغلش کردم
پرهام : داداش چطوری خوبی دلتنگت شدم
رهام : من خوبم تو خوبی منم همینطور دلتنگت شدم
برگشتم به امیر بگم پرهام اومده دیدم
از حال رفته سری دویدم سمتش امیر امیر چیشدی داداش ترخدا پاشو
پرهام : رهام بلندشو بریم بیمارستان
رهام : ب.ا.ش.ه
بیمارستان :
پرهام رفت گفت کار داره من موندم و دل پر از بغضم یهو دکتر اومد
دکتر چیشد داداشم چطوره
دکتر : آقا رهام متأسفانه برادرتون تومور مغزی داره الان بهوش اومده اما راضی نمیشه عمل بشه شما باهاش حرف زنین بازم
رهام : چشم میشه ببینمش
دکتر : بله بفرمایید
امیر : داشتم گریه میکردم میترسیدم که یهو رهام اومد تو رهام😭😭😭
رهام : جانم فدات شم جانم گریه نکن
خوب میشی نگران نباش عمل میشی باشه
امیر : نمیخوام عمل بشم میترسم اگه دیگه نبینمت چی
رهام : هیس دیگه این حرفو نزن باشه امیر تو عمل میشی خوب میشی باشه
امیر : باشه رهام میشه یه چیزی ازت بخوام
رهام : شما جون بخواه
امیر : اگه من چیزیم شد گریه نمیکنی فهمیدی فقط میخندی باشه
رهام : تو خوب میشی کافیه دیمه چرا انقد میترسی امیر به خدا خوب میشی الانم میبرند اتاق عمل من منتظرم خوب شی
امیر : میخواستم چیزی بگم که یهو بیهوشم کردن دیگه چیزی نفهمیدم
18:50
رهام : پشت در اتاق عمل انقد رژه رفتم که دیگه خسته شدم یهو در باز شد
آقای دکتر چیشد برادرم خوبه
دکتر : آقای هادیان آروم باشین بله خوبن عمل موفقیت آمیز بود تا پنج دقیقه دیگه بهوش میان
رهام. : چشم میشه ببینمش
دکتر : بله بفرمایید
رهام : ممنون
رهام : رفتم تو اقاش که دیدم بهوش اومده
امیرم خوبی فدات شم
امیر : خوبم داداشی فقط سرم یکم درد میکنه
رهام : خوب میشه نگران نباش من برم برات آبمیوه بگیرم
امیر : چشم
ادامه دارد 🥲 🤞
با دیدنش انگار تمام خاطرات مون از جلو چشام رد شد اون پرهام بود چقد بزرگ شده بود فدات شم من پرهام بیا بغلم
اومد بغلم محکم بغلش کردم
پرهام : داداش چطوری خوبی دلتنگت شدم
رهام : من خوبم تو خوبی منم همینطور دلتنگت شدم
برگشتم به امیر بگم پرهام اومده دیدم
از حال رفته سری دویدم سمتش امیر امیر چیشدی داداش ترخدا پاشو
پرهام : رهام بلندشو بریم بیمارستان
رهام : ب.ا.ش.ه
بیمارستان :
پرهام رفت گفت کار داره من موندم و دل پر از بغضم یهو دکتر اومد
دکتر چیشد داداشم چطوره
دکتر : آقا رهام متأسفانه برادرتون تومور مغزی داره الان بهوش اومده اما راضی نمیشه عمل بشه شما باهاش حرف زنین بازم
رهام : چشم میشه ببینمش
دکتر : بله بفرمایید
امیر : داشتم گریه میکردم میترسیدم که یهو رهام اومد تو رهام😭😭😭
رهام : جانم فدات شم جانم گریه نکن
خوب میشی نگران نباش عمل میشی باشه
امیر : نمیخوام عمل بشم میترسم اگه دیگه نبینمت چی
رهام : هیس دیگه این حرفو نزن باشه امیر تو عمل میشی خوب میشی باشه
امیر : باشه رهام میشه یه چیزی ازت بخوام
رهام : شما جون بخواه
امیر : اگه من چیزیم شد گریه نمیکنی فهمیدی فقط میخندی باشه
رهام : تو خوب میشی کافیه دیمه چرا انقد میترسی امیر به خدا خوب میشی الانم میبرند اتاق عمل من منتظرم خوب شی
امیر : میخواستم چیزی بگم که یهو بیهوشم کردن دیگه چیزی نفهمیدم
18:50
رهام : پشت در اتاق عمل انقد رژه رفتم که دیگه خسته شدم یهو در باز شد
آقای دکتر چیشد برادرم خوبه
دکتر : آقای هادیان آروم باشین بله خوبن عمل موفقیت آمیز بود تا پنج دقیقه دیگه بهوش میان
رهام. : چشم میشه ببینمش
دکتر : بله بفرمایید
رهام : ممنون
رهام : رفتم تو اقاش که دیدم بهوش اومده
امیرم خوبی فدات شم
امیر : خوبم داداشی فقط سرم یکم درد میکنه
رهام : خوب میشه نگران نباش من برم برات آبمیوه بگیرم
امیر : چشم
ادامه دارد 🥲 🤞
- ۱.۹k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط