یکروز میآیی که من دیگر دچارت نیستم

یک‌روز می‌آیی که من، دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم

یک‌روز می‌آیی که من، نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی، نه یقین، مست و خمارت نیستم

شب زنده‌داری می‌کنی، تا صبح زاری می‌کنی
تو بی‌قراری می‌کنی، من بی‌قرارت نیستم

پاییز تو سر می‌رسد، قدری زمستانی و بعد
گل می‌دهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام، دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای پیش توأم، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست، اِنکارِ من دشوار نیست
اصلا "منی" در کار نیست، اَمنَم حصارت نیستم...

افشين_يداللهى♥️
دیدگاه ها (۰)

می روم از خود بُرونشاید ک پیش آید کسی...❤✌#صائب_تبریزی_🍃‍🌼‍🍃...

.بیا و یڪ نفس آرام جان شو از ره لطفڪه آرزوی توجان رادر اضطرا...

برای تو..برای چشم‌هایت!برای من..برای دردهایم!برای ما..برای ا...

به جای «دوستت دارم» به محبوب اتون بگید :«من تو رابه جان می خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط