پدربزرگ رفت عطر شمعدانی ها کم رنگ شد دیگر صدای نفس نفس
پدربزرگ رفت. عطر شمعدانی ها کم رنگ شد. دیگر صدای نفس نفس زدنهای یک عزیز نمی آید. دیگر کسی شاهد لم دادنهای او ، روی تشک و بالشتک معروفش نیست. پدربزرگ برای خودش خانه ای خرید و برای همیشه زندگی اش را از ما جدا کرد. اما نمی دانم چرا در این هوای سرد، پالتو و کلاهش را فراموش کرده. کفشهای اسپرت، چمدان مدارک و همه لباسهایش... از چهره اش همین چند قاب عکس جا مانده است و یک شناسنامه که صفحاتش با مهر «باطل شد» ورق می خورد.
مرضیه عزیزم درگذشت پدربزرگ عزیزت رو بهت تسلیت میگم خدا به تو و خانواده گرامی صبر بده
روحش شاد و یادش گرامی
مرضیه عزیزم درگذشت پدربزرگ عزیزت رو بهت تسلیت میگم خدا به تو و خانواده گرامی صبر بده
روحش شاد و یادش گرامی
- ۳.۵k
- ۲۸ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط