مهدی جان عج



مهدی جان (عج)

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد
کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت
از غمت شهریورِ بیچاره حلق آویز شد


مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد
مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟
بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد
بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

بیا جانم به قربانت
بیا آقا عاقبت پاییز شد.............
دیدگاه ها (۲)

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

راز عزاداری حسینی از ابتدای ماه محرّمقیل للإمام الصادق علیه ...

السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنیدر آخرین جمعه سال چشم ب...

زِ یادت یا #حسیـــــــن بـیرق بدوشمغـم تو بردہ از من عـقل و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط