شهید ابراهیم همت

شهید ابراهیم همت

روز سوم عملیات بود. حاجی هم می‌رفت خط و برمی‌گشت. آن روز،‌ نماز ظهر را به او اقتدا کردیم. سر نماز عصر،‌ یک حاج‌آقای روحانی آمد. به اصرار حاجی، نماز عصر را ایشان خواند. مسئله دوم حاج‌آقا تمام نشده،‌ حاجی غش کرد و افتاد زمین. ضعف کرده بود و نمی‌توانست روی پا بایستد. سرم به‌دستش بود و مجبوری، گوشه‌ی سنگر نشسته بود. با دست دیگر بی‌سیم را گرفته بود و با بچه‌ها صحبت می‌کرد؛‌ خبر می‌گرفت و راهنمائی می‌کرد. این‌جا هم ول کن نبود.
@Shohada
دیدگاه ها (۲)

•°سلام عیدتون مبارک°•:یامحمد ای نام توجانبخش تر از آب حـیاتم...

السلام علیک یا صاحب الزمان من دل شکسته ام تو چرا گریه می کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط