یک فردی که خودش می دونه کیه دهن مارو سرو..یس کرد پارت بعد
یک فردی که خودش میدونه کیه دهن مارو سرو..یس کرد پارت بعد رو گذاشتم بره حال کنه
∞ازدواجتجارے ∞
پارت ⁷
(جونگکوک ویو)
یهو صدایا.ت اومد
ج..ج.. جونگکوک
و از اونجا رفت منم برام مهم نیست چون ما یه ازدواج اجباری داریم
من دوستش ندارم اونم دوستم نداره
(پرش به روز عروسی ) (کرم دارم حیحی)
امروز قرار بود با اون دختر ازدواج کنم
(ا.ت ویو )
آره قراره با کسی که دوسش ندارم ازدواج کنم
ولی فقط بخاطر شرکته
که در زده شده
کار کن : خانم عروس بیاد بیرون
اومدم بیرون و دست بابام رو گرفتم و قدم برداشتیم
داشتم با پای خودم به جهنم میرفتم
رسیدیم پیش جونگکوک
# حواست به دخترم باشه
_من مراقب عشقم هستم
حال بهم زنه.... و دستم رو گرفت
رفتیم روی سکو
عاقد : آقای جئون آیا حاضرید تا آخر عمر عاشق و معشوق خانم لی باشید و توی یک زندگی به عنوان شوهر خانم لی باشید و تنها راه جدا شدنتون مرگ باشه شما هم همینطور خانم لی
_اره
بله
عاقد : حالا باید همو ببوسید
جونگکوک اومد جلو و یک بوسه روی پیشونیم گذاشت
(بعد عروسی عمارت جونگکوک )
_اول قانونا رو میگم .. قانون اول من با دوست دخترم میام و تو دخالت نمیکنی قانون دوم جلو بقیه نشون بده عاشق همیم قانون آخر تو کارای من دخالت نکن خانم جئون
و رفت خیلی رو مخهههههههه (خودت بدتری )
و رفتم تو اتاقی بهم گفته بود
ولی ازش خوشم نیومد و رفتم اتاقش
_چرا اومدی
میخوام از اینجا برم
_چرا
میخوام مثل یک آدم عادی زندگی کنم
و یک ثانیه هم اینجا نمیمونم
و رفتم بیرون دره خونه رو باز کردم و رفتم
چرا نمیدونم اینجا کجاست داشتم قدم میزدم که یک مغازه دیدم رفتم و ۳ بطری سوجو گرفتم
و یکی یکی رفتم بالا
که یک پسر اومد کنارم نشست
چا اون وو : سلام من چا اون وو هستم میشه اینجا بشینم
آره
(جونگکوک ویو )
با عجله به دنبالش رفتم ولی اونجا نبود که چشمم به اون حروم....ده و ا.ت افتاد
(صبح )
دیدم توی یک اتاق ناشناخته م
_سلام
چرا منو ولم نکردی
_چون دوست داشتم
پسره ی رومخ پرو
_کم کم داری اعصابم رو بهم میزنی
تو هم جئون جونگکوک ، داری اعصابم رو خورد میکنی
_با شوهرت درست حرف بزن
پس تو هم با زنت درست صحبت کن
که صدای زنگ در اومد
جونگکوک با خوشحالی درو باز کرد
و یک دختر اومد تو
دختره : سلام عشقم
و رفت بغل جونگکوک
من میرم بیرون
_به چه اجازه
به تو ربطی نداره
_باشه ولی امشب میریم خونه دوستام پس بیا و آماده شو
باشه
و رفتم بیرون
به دوستم رزی زنگ زدم
رزی : سلام عروس خانم
کوفت بریم یکم آب شنگولی بزنیم
رزی : آره الان با چند تا از بچه ها میخواستیم بریم کاراکوئه
باشه منم اومدم
و رسیدم جلو در اونجا و رفتم اونجا
رزی : سلامممممم ا.ت
که چشمم به یک پسر آشنا افتاد
«ادامه دارد »
شرایط
¹⁰ لایک
¹²فالور
∞ازدواجتجارے ∞
پارت ⁷
(جونگکوک ویو)
یهو صدایا.ت اومد
ج..ج.. جونگکوک
و از اونجا رفت منم برام مهم نیست چون ما یه ازدواج اجباری داریم
من دوستش ندارم اونم دوستم نداره
(پرش به روز عروسی ) (کرم دارم حیحی)
امروز قرار بود با اون دختر ازدواج کنم
(ا.ت ویو )
آره قراره با کسی که دوسش ندارم ازدواج کنم
ولی فقط بخاطر شرکته
که در زده شده
کار کن : خانم عروس بیاد بیرون
اومدم بیرون و دست بابام رو گرفتم و قدم برداشتیم
داشتم با پای خودم به جهنم میرفتم
رسیدیم پیش جونگکوک
# حواست به دخترم باشه
_من مراقب عشقم هستم
حال بهم زنه.... و دستم رو گرفت
رفتیم روی سکو
عاقد : آقای جئون آیا حاضرید تا آخر عمر عاشق و معشوق خانم لی باشید و توی یک زندگی به عنوان شوهر خانم لی باشید و تنها راه جدا شدنتون مرگ باشه شما هم همینطور خانم لی
_اره
بله
عاقد : حالا باید همو ببوسید
جونگکوک اومد جلو و یک بوسه روی پیشونیم گذاشت
(بعد عروسی عمارت جونگکوک )
_اول قانونا رو میگم .. قانون اول من با دوست دخترم میام و تو دخالت نمیکنی قانون دوم جلو بقیه نشون بده عاشق همیم قانون آخر تو کارای من دخالت نکن خانم جئون
و رفت خیلی رو مخهههههههه (خودت بدتری )
و رفتم تو اتاقی بهم گفته بود
ولی ازش خوشم نیومد و رفتم اتاقش
_چرا اومدی
میخوام از اینجا برم
_چرا
میخوام مثل یک آدم عادی زندگی کنم
و یک ثانیه هم اینجا نمیمونم
و رفتم بیرون دره خونه رو باز کردم و رفتم
چرا نمیدونم اینجا کجاست داشتم قدم میزدم که یک مغازه دیدم رفتم و ۳ بطری سوجو گرفتم
و یکی یکی رفتم بالا
که یک پسر اومد کنارم نشست
چا اون وو : سلام من چا اون وو هستم میشه اینجا بشینم
آره
(جونگکوک ویو )
با عجله به دنبالش رفتم ولی اونجا نبود که چشمم به اون حروم....ده و ا.ت افتاد
(صبح )
دیدم توی یک اتاق ناشناخته م
_سلام
چرا منو ولم نکردی
_چون دوست داشتم
پسره ی رومخ پرو
_کم کم داری اعصابم رو بهم میزنی
تو هم جئون جونگکوک ، داری اعصابم رو خورد میکنی
_با شوهرت درست حرف بزن
پس تو هم با زنت درست صحبت کن
که صدای زنگ در اومد
جونگکوک با خوشحالی درو باز کرد
و یک دختر اومد تو
دختره : سلام عشقم
و رفت بغل جونگکوک
من میرم بیرون
_به چه اجازه
به تو ربطی نداره
_باشه ولی امشب میریم خونه دوستام پس بیا و آماده شو
باشه
و رفتم بیرون
به دوستم رزی زنگ زدم
رزی : سلام عروس خانم
کوفت بریم یکم آب شنگولی بزنیم
رزی : آره الان با چند تا از بچه ها میخواستیم بریم کاراکوئه
باشه منم اومدم
و رسیدم جلو در اونجا و رفتم اونجا
رزی : سلامممممم ا.ت
که چشمم به یک پسر آشنا افتاد
«ادامه دارد »
شرایط
¹⁰ لایک
¹²فالور
۶.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.