اسمان چشم های تو بود

اسمان چشم های تو بود...
پنجره را باز کردی
و من
پر زدم
برای دوست داشتنت پرنده باید بود....
دیدگاه ها (۵)

من را شمعدانی بدان....در گلدانی کوچککه بیشتر از اب و افتاببه...

بهار تویی...که هر شاخه شکسته امبا تو هوس جوانه میکند....

جمعه تعطیل است...ولیدر دکان تمام بی کسی ها باز است....

چای را که دم کردیخودت هم کنارم بنشین...من چای قند پهلو دوست ...

عصر ها پشت پرچین چشم هایمبساط دوست داشتنت را برپا میکنمچه دل...

صبح شد ...آی نمی‌ باید خفتچشم بگشای که خورشید شکُفتباز کن پن...

آنشب که رفتی همزمان؛ بالا هایم را پر پر کردی، لبخندی را که ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط