به روزهای بازنشستگی ات می اندیشم

به روزهای بازنشستگی ات می اندیشم

موهایت سفید شده اند

قدم هایت دست به عصا

بر خلاف میلت عینک میزنی

هنوز سهراب را بیشتر از شاملو دوست داری ..
عصرها 
با پیراهن سفید اتوکشیده ای 
به پارک می روی 
گاه پروانه ای نگاهت را می برد تا شبنمی 
و مرا یاد می کنی ...
نمی دانم !
شاید مرده باشم
یا شاید بیوه زن پیری شده باشم که
نمازهای ظهرش را در مسجد می خواند
یا ...
اما هرچه پیش آید
مانند همین روزها
" دوستت دارم پیرمرد قشنگم !"

(این متن خوشم اومد گذاشتم)
دیدگاه ها (۴)

لالا لالا گل ریحون دوتا فال و دوتا فنجونتوی فنجون تو لیلی ...

حال اکثـر ماهـا ایـن روزا اینجوریـــهنــه حوصـله کســـی رو د...

در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارندبچه ها نمی توانند ...

ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ… ﻳﮏ ﺭﻭﺯ… ﻳﮏ ﻣ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط