دلم شعری میخواهد برای بودنت بوییدنتپدر

دلم شعری میخواهد برای بودنت , بوییدنت...پدر
من حسودم
به دخترکی دلتنگ
که پدر بوسه بر چشم هایش می نَهد
من حسودم
به دخترکی گل فروش که شب
در آغوش پدر آرام می گیرد
من حسودم
حتی به خاکی که تو را در آغوش گرفته است
حسادت ِ نبودنت
دخترانه هایم را به باد می دهد
و
آرزوهایم را رخت ِ تاریکی می پوشاند
حسرت به دل ماندم در این روزهای بی کسی
حسرت ِ دوباره دیدنت
حسرت ِ لحظه ای بوییدنت
حسرت ِ گهگاهی دیدنت
حتی از دور
من حسودم
به عکسی که
تو
مرا در آغوش داری
عکسی که مادر می خندید
و باران می بارید
من حسودم
حتی به باران های ناگهانی
که بوسه بر گونه های تو می زنند
آخ
اگر باران ببارد
بغض هایم را فریاد خواهم زد
آسمان را به مهمانی خواهم خواند
باران را به هم آغوشی ِ چشمانم خواهم بُرد
تا شاید این اشک های داغ
پیغام ِ دلتنگی ام را
برایت بیاورند
من حسودم
حتی به باران های ناگهانی
حتی به عکسی از من و تو ... #پدر_وسعتی_به_پهنای_کوه
دیدگاه ها (۷)

پدرمآغوشتچشمانتو لمس دستانتچقدر بدهکاری در مقابل این همه دلت...

#دلنوشته #تنهایی

#السلام_علیک_یا_علی_بن_موسی_الرضا ✋ .حتما قرار شاه و گدا هست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط